پاییز

حقیقتش اولا خیلی خوشحالم که مخاطبای من ادمای باهوش، و پرتلاشی هستن. مخصوصا اونایی که سنشون از من کمتره. در ثانی، خیلی خوشحالم که تقریبا همه تون کانادا و استرالیا رو از گزینه هاتون حذف کردین و همین که , ...ادامه مطلب

این کتابه رو شروع کردم به خوندن بچه ها ماها که مینویسیم یه تکنیک رو یا حالا به صورت ژنتیکی یا از بد و خوب روزگار بلدیم که خیلیا بلد نیستن ماها که خیلی مینویسیم در واقع افکارمون رو پیاده میکنیم روی ز, ...ادامه مطلب

بچه ها!! میخوام خوشحالیمو باهاتون تقسیم کنم!! دیروز مشاور تحصیلیم، یعنی مشاور متخصصی که در زمینه leaing پیشش میرم بهم گفت که در زمینه growth vs. Fixed mindset تحقیق کنم یه ذره. حالا بعدا براتون میگم درباره چیه. بچه ها بهتون قبلا گفتم که بنده مثل 99 درصد ایرانیا به بیماری کمال گرایی دچار هستم. البته توی کانادا هم کم نداریم ازین آدمها دو سه خط درباره ش خ, ...ادامه مطلب

یه چیزایی رو تشخیص دادم و دارم یاد میگیرم به لطف داشتن دوستای خوب و خواستن خودم 1. من به ادمایی که لایق اهمیت زیاد نیستن، اهمیت میدم! به همین سادگی! فکر نکنین لایق رو با معنای منفی استفاده کردم نه،  مثلا: داشتم به گروپ میتینگ پرزنتیشن یکی از دخترای کانادایی تیممون دقت میکردم دیدم وقتی همون پسره که مرض داره ازش سوال میپرسه اون نه با بداخلاقی جواب میده نه با ا, ...ادامه مطلب

یکی دیگه از چیزایی که دارم به لطف این رفیقم یاد میگیرم اینه که بتونم و بتونم و بتونم حاشیه ها رو حذف کنم از زندگیم و وقت و انرژی رو روی آدمایی که قرار نیست توی زندگیم بمونن و یا آدمایی که توی زندگی من نقش و ارزشی ندارن، نذارم. اگه این skill رو چند سال قبل میداشتم، میتونستم تصمیمات خیلی بهتری بگیرم. یعنی اگر زندگی 2 روز باشه، من ترجیح میدم یه روزشو فقط زنده , ...ادامه مطلب

بعد از سمینارم میخوام بشینم حسابی فکر کنم. درباره زندگی درباره خودم درباره آینده م نه که فکر کنین میخوام مثلا تحولات بنیادی رخ بده نه. میخوام دقیق تر بشم. میخوام یه ذره ازین نرمال بودنی (عادی بودن) که دنبالش بودم فراتر برم. هدفهای بزرگترم رو مجددا بچینم. یه جورایی دیگه هشتاد درصد پروسه graduate studies م تموم میشه آخر این هفته. چون هم فرست یر ریپورتم تموم, ...ادامه مطلب

بچه ها من اینجوری نبودم من تا دور و بر 23 سالگیم دوست داشتم ازدواج کنم و بچه بیارم بعدها تا همین دو سال قبل دوست داشتم یکی رو خوب بشناسم و باهاش ازدواج کنم ولی دور و بر دو ساله که هیچچچچچچچچ انگیزه ای ندارم دیگه. حالا درباره مهمونی دیشب مینویسم دیشب رفته بودم همه متاهل بودن ته دلم میگفتم واقعا کدوم اینا خوشبختن؟ یه حس بد هست حس اینکه دنیا که گوه و پوچ هست ازدواج ازونهم گه تره یادمه ابان 2015 به محمد گفتم دیگه نمیخوام ازدواج کنم. میخوام از ایران برم. از وقتی ار المان برگشتم همه تلاشش این بود که خوشحالم کنه به هر قیمتی که هست این پسرایی که به هر قیمتی که هست میخوان یکی رو خوشحال کنن؟ ازینا بترسین اینا همه زورشونو برای شما میزنن  و در نهایت شما حس میکنین نه میتونین ولشون کنین نه میتونین تحملشون کنین من یه دپرشن شدید دارم اینقدرررررررر این شدید و عمیق هست و همینطور جدی که هیچوقت بروز پیدا نمیکنه ولی وقتی میکنه منو میبره به اعماق خودش تو اون لحظه ها به بلندترین ساختمون شهرمون فکر میکنم که یه بار با دوستم رفتیم که بتونم خوودمو بندازم پایین خیلی حس عمیقی هست و تو اون لحظه حس میکنم هیچ کس و هیچ چیز نمیتونه بهم کمک کنه. امروز این فکر دوباره زد به سرم که شبونه برم خودمو بندازم پایین. امروز به ذهنم خطور کرد که من راه درازی رو اومدم اینجا و حتما ارزش داره که این پروگرم رو تموم , ...ادامه مطلب

بچه ها یه چیزو بهتون بگم میدونم که شوخی میکنین که این درازو برای ما بفرست بلاه بلاه بلا یعنی منظورم اینه فکر نکنین جدی گرفتم ولی میخوام یه چیزو بهتون بگم من هیچوقت پشیمون نشدم به خاطر رد کردن خواستگارای خوبم.  جایگاهی که دارم الان رو، هیچ کدومشون نمیتونستن به من بدن. هیچ کدوم. همین قدرت درونی که دارم، باعث میشه آدمای درست و درمون بیان سراغم و حس کنن برای من زیادی هم هستن. ولی من میزنمشون کنار و ندیدیشون میگیرم اگه به خودش خیلی مغرور باشن. این مدل آدمها که اینقدر به سن و قیافه و قد و موها و نمیدونم مقام اجتماعی و پول و خونه شون مغرورن، اینا آدمایین که بعد از 5 سال زندگی با تو میگن کهنه شدی تو، میرن 5 تا منشی خوشگل و جوون استخدام میکنن و باهاشون رابطه برقرار میکنن. این پسره داشت خونه شو نشونم میداد پریروز توی اسکایپ یه خونه خوشگل بزرگ داره (میخوای اون خونه بزرگو بکنی تو کونت؟! وسط اون شهر به اون گرونی؟ پولداره دیگه، مشکلی نداره) که اون اتاق فسقلی کهنه من مایه خجالته براش. ولی اتاق من عشق داره بچه ها، اونو با دستای خالیم ساختم. اون اتاق کوچولوی کهنه که کفش صدا میده و از ترسم روش راه نمیرم رو با هیچی عوض نمیکنم. اینجور پسرا اولش میان جلو، یکمی باهات جلو میان، یا ول میکنن میرن یا اگه بمونن منت سرت میذارن. این اتاق کوچیکمو ازم میگیره، باید برم تو خونه بزرگش و اون خونه هه میشه قفس, ...ادامه مطلب

بچه ها!! 1. من یه داداش بزرگ میخوام! چرا؟! چون اینجا ما داداشامونو به هم پز میدیم و فخرفروشی میکنیم من داداش بزرگ ندارم فخرفروشی کنم و به همه بگم منم داداش بزرگ دارم :))) کی میخواد زنش بشه؟! ازین کارا دخترا خیلی میکنن من الان چطوری بگم منم داداش بزرگ دارم بیاین زنش بشین؟! :( و به یه پسر ایرانی که ازم کوچیکتره، باهاش صحبت کردم یه عالمه و بهش گفتم اگه کاری داشت یا یه روز دلش گرفته بود روی من میتونه حساب کنه :) داشت میگفت که اینجا سخت میگذره بهش گفتم این فاز رو اگه میخواد قوی و سربلند ازش بیرون بیاد باید تنهایی بگذرونتش ولی هر از گاهی داشتن یه دوست کمک میکنه که وقتت یکمی پر بشه و کم تر فکر و خیال کنی و اگه یه روزی دوست داشتی صحبت کنیم یا بریم بچرخیم جایی، حتما خبرم کن. و اونم ظاهرا خوشحال شد بهش گفتم که این روزا همینجوریه ولی میگذره ولی روی من حساب کن. به عنوان خواهر بزرگت به عنوان مامانت! هرچی اینقدر این شاگردام بهم گفتن مامان مامان دیگه حس میکنم مامانم دو تاشون اومدن میگن مریم! میگم چیه میگن مریم تو میگی ما این وسایلو خوب نمیشوریم و خوب خشک نمیکنیم مامانمونم همینو میگه اسمشم مریمه!! دو تاشون اسم مامانشون مریمه ایرانین ماماناشون قراره بیان دیدنم! مال یه شهر دیگه ان، ولی نزدیک به ما :) خدا رو سکر میکنم که بچه هام، شاگردام و دانشجوهام، هم توی کلاسای تی ایی، هم توی خود گروهمون، ,کوچیکتر ...ادامه مطلب

بعضی وقتا به این فکر میکنم که: کانادا از مردم به اصطلاح شجاع اروپا به وجود اومده. حرفم مردم نیتیو کانادا نیست. این وایت هایی هستن که از اروپا اومدن و همش وایت وایت میکنن. میخوام یه تجربه شخصی بگم بهتون ازینا. تو گروه ما چند تا دختر هستن و بودن (رفتن) که همشون یا کانادایی بودن یا اروپایی (اروپای شمالی و غربی) و همینطور توی گروههای دیگه اینا همشون بدون استثنا اینو میگن: با دوست پسرمون ازدواج میکنیم، دو تا بچه میاریم، یه کار پیدا میکنیم همین بغل خونه و نه شهر دیگه، بعدم همینجوری زندگی میکنیم تا که میمیریم! با هررررررر کدومشون که حرف زدم همینو گفتن حال ندارن صبحها از خواب بیدار بشن حال ندارن بیان دانشگاه کلا حال هیچ کاری رو ندارن میخوام بگم اینا حالا از نسل اون زبر و زرنگهای اروپان اینا از نسل زبر و زرنگهای امریکای جنوبی و اسیا هستن اینا اینجورین. ببین اون اصلیا چجورین! البته قبول دارم که تربیت کانادایی هم باعث تنبلی اینا شده ولی در کل ادم ادمه تمایل به خارج نشدن از safe zone و موندن توی محدوده امنش داره. وقتی اینا رو میبینم که اینجورین وقتی میبینم مامان باباهاشن جلوی پیشرفت بچه ها رو نمیگیرن ولی اگه بچه بخواد بره ماجراجویی کنه جلوشو نمیگیرن و حمایتم میکنن ولی همش همه تمایل دارن که بشینن یه جا تکون نخورن و همه رو تشویق به اینکار میکنن جالبه وقتی میبینن من اومدم اینجا و , ...ادامه مطلب

چند روزه با خودم حرف نزدم حال خودمو وارسی نکردم با دلم حرف نزدم حوصله ندارم ازینکه با خودم ساکتم ناراحتم. ساکت ساکت میرم جلو., ...ادامه مطلب

تابحال شده کسی به خاطر کارای نکرده تون شما رو استنطاق کنه؟؟!! من همیشه به خاطر کارای نکرده خودم سرزنش میشم!!!, ...ادامه مطلب

سه شنبه، 8 دی 1394، امروز میخوام درباره خودم بنویسم، درباره این روزهای خودم اول اینکه چون یه مقداری فراغت دارم، مغزم هنگ کرده!!! نمیدونم با این هنگی و با این فراغت چیکار کنم! در ثانی، دارم همچنان درباره کانادا تحقیق میکنم! ونکوور چه جای باحالیه! تو کانادا همه خانواده ها پزشک مخصوص دارن. اینجا بچه ما رو میبرن دکتر، دکتر اول صورتشو بخیه میزنه، بعد جلوی چشم همه و همینطور مامانش، بدون بی حس کردن بخیه شو باز میکنه!!! و بچه رو با صورت خونی پرت میکنه بیرون. و من اینجا نشستم و دارم وبلاگ مینویسم برای شما! و همینطور به جی آر ای فکر میکنم! به اینکه قراره چه امتحان , ...ادامه مطلب