به یه پسر کوچیکتر از خودم میخوام کمک کنم :)))) (خنگول متحول میشود :) )

ساخت وبلاگ

بچه ها!!

1. من یه داداش بزرگ میخوام!

چرا؟!

چون اینجا ما داداشامونو به هم پز میدیم و فخرفروشی میکنیم

من داداش بزرگ ندارم فخرفروشی کنم و به همه بگم منم داداش بزرگ دارم :)))

کی میخواد زنش بشه؟!

ازین کارا دخترا خیلی میکنن


من الان چطوری بگم منم داداش بزرگ دارم بیاین زنش بشین؟!

:(



و


به یه پسر ایرانی که ازم کوچیکتره،

باهاش صحبت کردم یه عالمه

و بهش گفتم اگه کاری داشت یا یه روز دلش گرفته بود

روی من میتونه حساب کنه :)


داشت میگفت که اینجا سخت میگذره

بهش گفتم این فاز رو اگه میخواد قوی و سربلند ازش بیرون بیاد باید تنهایی بگذرونتش

ولی هر از گاهی

داشتن یه دوست کمک میکنه که وقتت یکمی پر بشه و کم تر فکر و خیال کنی

و اگه یه روزی دوست داشتی صحبت کنیم یا بریم بچرخیم جایی، حتما خبرم کن.

و اونم ظاهرا خوشحال شد

بهش گفتم که این روزا همینجوریه

ولی میگذره

ولی روی من حساب کن.

به عنوان خواهر بزرگت

به عنوان مامانت! هرچی

اینقدر این شاگردام بهم گفتن مامان مامان

دیگه حس میکنم مامانم

دو تاشون اومدن میگن مریم!

میگم چیه

میگن مریم تو میگی ما این وسایلو خوب نمیشوریم و خوب خشک نمیکنیم

مامانمونم همینو میگه

اسمشم مریمه!!

دو تاشون اسم مامانشون مریمه

ایرانین


ماماناشون قراره بیان دیدنم!


مال یه شهر دیگه ان، ولی نزدیک به ما :)


خدا رو سکر میکنم که بچه هام، شاگردام و دانشجوهام، هم توی کلاسای تی ایی، هم توی خود گروهمون، دوسم دارن. بچه ها خیلی خوشحالم. این حس واقعی اینا رو دوست دارم. اینکه واقعا وقتی بغلم میکنن و میگن تو بهترینی، به این ایمان دارن. جلوی بقیه هم میگن. میدونین چی میگم؟ چرا دروغ بگم این حسو دوس دارم. حس خیلی خوبیه.

پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : کوچیکتر, نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 218 تاريخ : دوشنبه 20 آذر 1396 ساعت: 11:58