درک نمیکنم

ساخت وبلاگ

من یه چیزو نمیتونم درک کنم.

از دیشب دارم بهش فکر میکنم ولی نمیتونم درکش کنم، هضمش کنم.

خواهشا شما دوستان خاموش که وقتایی که من خیلی خیلی ناراحتم بهم پیام میدین و دلگرمی میدین، کمکم کنین. الان ازون وقتاس که این دختر نیاز داره کمک فکری بهش بشه.

من برام عجیبه و سواله:

تو کشوری مثه کانادا، یا المان یا هلند یا کشورای این تیپی (گرچه بین کانادا و المان از بعضی جهات زمین تا اسمون فرق هست) شما مختارین هر طور خواستین لباس بپوشین.

خب؟

من نمیگم شما هر روز اگه با لباس زیر برین بیرون، بهتره فعلو عوض کنم، من نمیگم اگه من هر روز با لباس زیر برم بیرون، نمادش خوبه یا بده، من نمیخوام فکر مردمو بخونم مثلا، یا اینجا بازگو کنم. میگم، مردم مختارن هر طور خواستن فکر کنن، ولی من برام عجیبه، چرا یکی که خارج از ایران زندگی میکنه، بعد سالها به این نتیجه رسیده که اگه من مثلا دامن از رو زانوم و لباس یقه باز بپوشم، یا مثلا استینش خیلی کوتاه باشه (نه حلقه ای، کوتاه کوتاه)، مردم منو قضاوت بد میکنن. یعنی چی؟؟؟

من نمیفهمم اینو. درک نمیکنم.

چرا باید تو کشوری که مردم ازادن که اون طور که دوست دارن لباس بپوشن، پوشیدن دامن از رو زانو یا یه کوچولو بالاتر از زانو با پیرهن یقه باز و استین کوتاه تو خونه! مشکلی داشته باشه؟ یا حتی تو بیرون.

اینو من نمیتونم درک کنم.

امیدوارم دغدغه مو درست توضیح داده باشم.

من واسه لباس پوشیدن و تاپ پوشیدن و نمیدونم عکس گرفتن خارج نمیرم. ولی در کل این سوالمه.


یه سوال دیگه، 

چطوری میشه به کسی که جواب سوال منو نداده، و یواشکی پیچوندتش، یه جوری بفهمونم که من جواب سوالمو میخوام، بدون اینکه بخوام ناراحتش کنم یا برنجونمش یا بی ادبی محسوب بشه؟

این آدم آقا هست.

اکی!! جدیه! 

نمیگفتمم میفهمیدین.

میدونین، من ازش یه سوال پرسیدم (درباره مسائل زندگیش نیست، درباره خودمه، که اون هم به نوعی توش دخیل هست، ولی مسئله، مال منه، زندگی منه) و اون یواشکی پیچوند. الان من جواب اون سوالومیخوام. ولی این مرد خیلی خودخواه و مغرور و کله شقه. اگه ازش دوباره بپرسم قاطی میکنه (هر روز که قاطی میکنه، این دفعه بیشترم قاط میزنه)، و من جواب اون سوالمو میخوام. چطوری ازش بپرسم که یه وقت ناراحت نشه و یا دوباره طفره نره؟؟ من برای جدی خودم ارزش و احترام خیلی زیادی قائلم. خیلی. با اینکه منو کلا گذاشت کنار، و دقیقا بهم بارها تاکید کرد که: ما برای یه دوستی ساده هم به درد هم نمیخوریم، و وقتی بهش سلام کردم منو تحریم کردم و کلا دیدین این دخترا پسرا رو بی محلی میکنن و میندازن دور؟ این با من همون کارو کرد، و خب منم واسه خودم دلایلی داشتم و دارم، و بعد ازینکه قانع شدم که ما دقیقا برای یه سلام و احوالپرسی هم به درد هم نمیخوریم، دیگه نمیخوام ببینمش و نمیخوام باهاش صحبت کنم و حس میکنم برای هر دومون همین بهترینه (البته جدی خیلی مرموز هست، خیلی مغرور و خودخواهه و اینا میره رو اعصابم. اینکه رفیقت، داداشت، دوستت، هرچی، همه چیتو میدونه و تو ازش هیچی نمیدونی، اذیتت میکنه، واسه همین بود که کلا بی خیال داشتن یه رابطه خوب با این ادم شدم، البته قبلش اون منو کنار گذاشت، این ناگفته نماند.)، ولی، با همه اینا، جدی هنوز تو ذهن من یه مرد باسواد و محترم و خوب و باهوش و کلا قابل احترام هست و من حاضر نیستم حتی واسه یه لحظه دلخورش کنم.


لطفا کمک کنین!

ممنونم!

پی نوشت: امشب قلبم به طرز وحشتناکی درد میکنه. وحشتناک میدونین یعنی چی؟ یعنی قلبم از شدت درد انگار داره مچاله میشه. نمیفهمم چرا. قلبم داره پاره میشه. داره منفجر میشه.

دیگه دوس ندارم اینجا بنویسم. نه به خاطر اینکه جدی ممکنه بخونه نه. خیالم راحته ازین قضیه. میخوام اینجا دیگه ننویسم. میخوام دوباره برگردم و همه چی رو تو اون دفتر یادداشتهای روزانه ام بنویسم.

حس میکنم نوشتن تو اینجا قلبمو اذیت میکنه.

قلبم خیلی درد داره.

خیلی.

خیلی.

حتی جرات نمیکنم به کسی بگم. اکثر ادمای ایران به جز اینکه استرس ادمو زیادتر کنن، کار خاصی نمیکنن. دوست دارن کمک کنن، ولی نمیتونن. بدتر میکنن. نوبت دکتر گرفتم که برم دکتر. میدونم که به خاطر چیه درد قلبم. ولی چاره ای نیست. میخوام بیشتر ازش مراقبت کنم.

ولی قلبم بدجوری درد داره. میترسم. هیچوقت اینقدر درد نداشت.

وقتی قلب درد میگیره، آدم ب حل و سست میشه. دست خودت نیست. بدنو بی حال میکنه.

من چند سال قبل ابدا درد قلب نداشتم مگر تو شرایط وحشتناک. الان ولی گاهی بی دلیل میگیره منو. میترسم.


پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : درک نمیکنم,من درک نمیکنم, نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 199 تاريخ : جمعه 28 آبان 1395 ساعت: 0:40