پاییز

متن مرتبط با «من درک نمیکنم» در سایت پاییز نوشته شده است

پرایوسی من

  • بعدم به من میگین چرا توی این چندین سال گذشته صد بار وبلاگ جدید ساختی و صد بار حتی محتوای همین وبلاگت رو خالی کردی.   چرا نکنم؟! والا یه مشت دیوونه زنجیری توی همین کانادا هستن که میان و میخونن و سرکوفت میزنن. آدم هیچ پرایوسی ای نداره. هیچ ارامشی نداره. الان رفتم نگاه کردم میبینم فقط شش ماه قبل محتواش اینجاست.   یعنی من همه این سالها رو دیلیت کردم از اینجا. خاااااااااااااک., ...ادامه مطلب

  • هومن احمق

  • یه پسر خاله دارم،   عین هومن جعفری هست (همون که داداش کامرانه که خواننده ن)، یعنی این بشر کپی این ابلهه. و عین اون ابله هم ناله میکنه وقتی حرف میزنه، انگار داره رابطه جنسی برقرار میکنه همون لحظه. یعنی, ...ادامه مطلب

  • کامران هومن

  •   کامران هومن رو چه از نظر هنری چه اخلاق حرفه ای دوست ندارم. شهبال شبپره اینها رو ازین کانادای دهات که در بهترین حالت پسرا میرن توی 25 سالگی زن میگیرن (یه پسر ایرانی هیچ اپشنی ندار ه حتی اگه کامران هو, ...ادامه مطلب

  • ادالت کالرینگ من

  • امشب حوصله نداشتم.   تنهام تو خونه.   و گفتم یه نقاشی رنگ کنم.   خسته بودم.   امروز دو تا صحنه عجیب و غریب دیدم.   بعدا عریف میکنم   این رو رنگ کردم.   در واقع خط خطی کردم فقط.       دو تا شخصیت که , ...ادامه مطلب

  • ارمنی ها

  • یه مدته شاید چند ماه، شش ماه حدودا،   هست که ایرانیا رو از صمیم قلبم دوست دارم.   وقتی نگاهشون میکنم، اونها رو ادمای باهوش، بااستعداد، و با کیفیت بالا میبینم.   کلا شروع کردم به دوست داشتن ادمهای دنیا, ...ادامه مطلب

  • داستان اول ابتدایی من

  • خب دوستان و رفیقان،   امشب و شاید هم روزهای اینده   براتون یه خاطره واقعی از دوران مدرسه خودم تعریف خواهم کرد.   و اونجا درک خواهید کرد که چرا یه سری اخلاقها در من هست،   مثلا خجالتی هستم، مخصوصا وقتی, ...ادامه مطلب

  • داستان اول ابتدایی من قسمت دوم

  • کلاس اول ابتدایی, که بودم، خب همه مون شر و شور بودیم.   تازه اومده بودیم خونه دوممون،   و ارتباطمون با محله قبلی قطع شده بود،   بچه بودم،   هنوز بقیه درست و حسابی به دنیا نیومده بودن.   برادر بزرگم از , ...ادامه مطلب

  • داستان اول ابتدایی من قسمت سوم

  • ادامه:   یادمه، منو بلند کردن (خیلی واضح یادم نمیاد، نیمه بیهوش بودم)، و همینجوری کشون کشون بردن دفتر مدرسه.   اینها همه به جهنم فراموش میشه،   چیزی که یادمه و وحشتناکه برای من و تا سالها و حتی الان، , ...ادامه مطلب

  • داستان اول ابتدایی من قسمت چهارم

  • نه تنها همه لباسهای من رو بی اجازه دراوردن، نه تنها بهم دست زدن، نه تنها خشکم کردن (اون موقع کوچولو بودم و سینه هام هنوز اصلا یه کوچولو هم در نیومده بود) بله منو لخت لخت نشوندن توی دفتر مدرسه، و بچه ه, ...ادامه مطلب

  • احساس امنیت

  • بلاک کردن آدمایی که بهت یه دوره ای حس منفی دادن یا به هر دلیلی نخاله زندگیتن و اذیتت کردن یا میکنن، حس خوبیه. احساس امنیت دارم الان. هرگز کسی رو بلاک نکردم و عمری رنج کشیدم. الان که بلاک کردم میبینم ک, ...ادامه مطلب

  • venting من

  • شما انسان ها دقت کردین که در تمام این سالها و سالهای قبلی هر وقت من اومدم اینجا نوشتم یعنی ناخوداگاه venting رو انجام دادم؟ و شماها همه رو خوندین؟! یعنی الان شماها قربانی پروسه venting هستین مفعول های خاک تو سردون؟ :)))) الان شماها مفعولین مفعول!  , ...ادامه مطلب

  • من من

  • ملت ایران رو خیلی پر اعتماد به نفس یافته م. دختره از ایران با یه لیسانس دانشگاه علمی کاربردی میخواد بیاد گفت دانشگاه مقصدم فقط مک گیل و یو بی سی و تورنتو است! به دانشگاه من هم گفت دانشگاه خز! :| الان , ...ادامه مطلب

  • فرق صابخونه دوست من و عمو تورام

  • امروز از خنده شدید با بابک هوا رفتیم صابخونه ما از عمو ترامپ حدود 5 سال بزرگتره. صابخونه دوستم و عمو عمو ترامپ، تقریبا دو سال اختلاف سن دارن ترامپ داره دنیا رو متحول میکنه به هم ریخته همه چی رو هش, ...ادامه مطلب

  • ایرانیا و مهمونی و جشن_عمه من_حساب و کتاب

  • یه عمه دارم (همون که مستقیما اسم دااشم رو گذاشت روی خواهرزاده ش) هر هفته یه بار یه پیام میده میگه سلام عمه قربونت بشه حالت خوبه؟ من مثلا میگم سلام عمه مرسی شما خوبین ...؟ میگه آره خدا رو شکر! و میره ب, ...ادامه مطلب

  • bold کردن اینکه من تهرانی نیستم

  • من هنوزم حس میکنم حتی بین ایرانیایی که ده ساله که کانادان، یه جورایی این جا افتاده که شهرستانیا قشر کم خرد و کم مایه هستن یعنی تا میفهمن شهرستانی هستی یه جوری جا میخورن ارث بابای من ترتیب مادر همه این, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها