venting و راه های مقابله با آن

ساخت وبلاگ

یکی دو تا چیز رو درباره فرهنگمون متوجه شدم (فرهنگهایی که خیلی indirect هستن و یا خیلی تشریفاتی)

اینکه ماها یاد گرفتیم با نوشته و عکس این چیزها منظورمون رو بیان کنیم و نمیتونیم خیلی directحرفمون رو به زبون بیاریم.

چیزی که خیلی زیاد توی استوری ها یا پست های هموطنانم میبینم اینه که خیلی غیرمستقیم همه ش سعی میکنن با نوشته و ضرب المثل و شعر و ترانه و گاهی باید رفت، گاهی باید موند، گاهی باید چای را اینجوری خورد و... منظور بیان میکنن. نمیرن صاف صاف تو صورت طرف حرفشون رو بزنن.

برای همینم یکی مثل من که توی مسائل احساسی مخصوصا خیلی direct هست از نظر ایرانیا ممکنه خیلی رک یا خیلی پررو تلقی بشه. به نظرم غیرمستقیم و با گوشه و کنایه و شعر و اینها حرف زدن فقط باعث میشه وقت آدم هدر بره سر مسائلی که میشد توی یه دقیقه بیان کرد و ضمنا باعث میشه بقیه از آدم دور بشن به دو دلیل:

مردم میگن طرف چه آدم ضعیف یا تعارفی یا رودروایسی دار یا اصلا کوته فکری هست که هرچی میخواد به کسی بگه رو به خودش نمیگه، میاد به همه میگه! و یا فکر کنن تو چه نق نقویی هستی،

باعث میشه بقیه ازت دوری کنن. هرکسی که مخاطبته، حتی پدر و مادرت، فکر میکنن شاید روی سخنت با اونهاست،

و برای همین اوایل خیلی دقیق میشن، میان سوال میپرسن. بعد از مدتی خسته و کلافه دیگه حتی روی استوری هات کلیک هم نمیکنن. روی عکسای پروفایلت کلیک هم نمیکنن که ببینن.

چون نمیدونن و نمیفهمن منظورت ازین دیوونه بازیا چیه.

و اینکه ارزش کلامت رو کم میکنه. باعث میشه آدمها کمتر برات تره خرد کنن.

به نظر من اگه حرفهای فلسفی داریم، یا درد دل میکنیم، یا هرچیزی، راهش خط خطی کردن نوشته توی عکسای پروفایل تلگرم یا اینستاگرم یا در تویئتر خاطره نویسی کردن نیست.

یه وبلاگ بساز و توش هر روز غر بزن. اگه کسی بخوادت، میاد میخونه. اگه نه که حداقل به مردم سر مسائل زندگیت سردرد نمیدی. تازه توی پروسه وبلاگ نویسی آدم با هم فکراش آشنا میشه.

 

در همین راستا، تصمیم گرفتم که درباره این بنویسم:

امروز یکی از بچه ها یه استوری گذاشته بود توی اینستاگرمش (ایران زندگی میکنه و گیلان)

نوشته بود:

"تو مطب نشسته بودیم، خانومه نیم ساعت از شوهرشو خانواده ش بد گفت، آخرش گفت مجردی؟

گفتم بله

گفت آخی ایشالا توام شوهر میکنی"

 

این دختر از هم محلیای دوران خیلی کودکی منه.

تا حدود سوم راهنمایی میدیدیم همو و تقریبا همو میشناختیم

بعدها از هم جدا شدیم. هیچوقت دوست نبودیم. ولی یه جورایی هم محلی و همینطور هم مدرسه ای بودیم.

 

بماند که آدمها به مرور زمان عوض میشن و کسایی که من توی بچگی یا نوجوانی یا حتی جوانی و تا همین یه سال پیش دوست داشتم باهاشون خیلی صحبت کنم، الان دیگه حوصله ندارم باهاشون گپ بزنم، دیدن این استوری من رو یاد دو چیز انداخت:

1.    همون قضیه غیرمستقیم به زبون اوردن حرفهای خود یا با شعر و ترانه و نوشته سخن گفتن

2.    اینکه مردم دوست دارن از شما به عنوان وسیله ای برای vent کردن استفاده کنن. دوست دارن مغز شما رو بخورن و خودشون رو خالی کنن و ادامه زندگی رو برای خودشون آسون کنن. مخصوصا اگه عضو خونواده شون نباشین یا از آشناهاشون نباشین. یه چیزی تو مایه های یه وبلاگ میشین براشون.

این قضیه ventingهمونطور که قبلنا گفتم اینجا هم خیلی شایع هست.

 

کلا فرهنگ کاناداییا و مخصوصا وایت ها و یا هرکی که با فرهنگ اونها بزرگ میشه، غالبا، و نه همیشه البته، اینجوریه که میان میشینن پیش شما، غر میزنن، درد دل میکنن، اون هم یه طرفه، خودشون رو تخلیه میکنن

و میرن.

بین ایرانیا هم این شایعه. ایرانیا محافظه کارترن چون از بچگی به ما یاد دادن کمتر به بقیه اطلاعات بدیم و بیشتر از بقیه اطلاعات بکشیم بیرون. برای همین ایرانیا معمولا درباره چیزای پیش پا افتاده یا غیرخصوصی درد دل میکنن (مثلا: چرا کانادا سرده؟ یا چرا مثلا توی کانادا کار پیدا نمیشه؟! وقتی هم میبینن که تو بو میبری که اینها ممکنه از سرما بدشون بیاد فوری میگن نه میدونی برای ما که تاثیری نداره تا فوری رد گم کنی کنن، یا وقتی میرین رستوران ایرانی میبینین مثلا اقایون دو بار نگاه میکنن شما رو و مشغول غذا خوردن میشن ولی خانومای ایرانی غالبا با خشم و اخم و عصبانیت شما رو نگاه میکنن و تا چشمتون بهشون میفته فوری با یه حالت اخم و تنفر روشونو میکنن اونور که شما مثلا متوجه نشین که اینها شما رو نگاه میکردن یا حداقل بفهمین که از شما خوششون نمیاد پس شما چیزی ندارین که نگاهتون کنن، و "رد گم کنی" میکنن.

حتی بین اقایون ایرانی هم پیدا میشه ازینها ولی خب اونها بی تفاوت ترن.

 

ولی چون جامعه غرب به آدمها امنیت بیشتری داده و آدمها میدونن که با غر زدن درباره استیون هارپر یا ان دی پی یا هرکس دیگه سرنوشتشون عوض نمیشه و زندون نمیرن، یا با پابلیک کردن عکساشون آدمای مریضی که با اکانتهای fake اونها رو دنبال میکنن که بتونن یه ذره بیشتر اطلاعات به دست بیارن هیچ کاری نمیکنن، بنابراین راحت تر غر میزنن و راحت تر خودشون رو خالی میکنن.

ضمن اینکه ما ایرانیا اغلب، ادمای خیلی حساسی هستیم در نتیجه برای اینکه کمتر اذیت بشیم سعی میکنیم کمتر به بقیه اطلاعات بدیم. و البته ایرانیای دور و بر ما هم اغلب یا همیشه رفتارشون با ما اینطوری بوده که انگار دارن اطلاعات جمع میکنن که ما رو اذیت کنن یا سرزنش کنن یا مردم ازاری کنن به هر نحوی.

من دو نفر رو میشناسم که اینجا پستهای منو میخونن و اتفاقا هر دو بالای 35 سالن و هر دو هم زندگی دارن، ولی میان همیشه یه کالکشن از حرفای من جمع میکنن و ارائه میدن به خودم یا سرکوفت میزنن توی زندگی شخصیم (سر فرصت معرفیشون میکنم و از زندگیشون میگم).

یا یه دختر ایرانی بود که به مدت یازده ماه رفت انگلیس درس بخونه.

یه بار زنگ زد بهم که من کمک میخوام.

باهاش یه ساعت و نیم حرف زدم تا بفهمم دقیقا در چه زمینه ای کمک میخواد (حدود یه سال و نیم الی دو سال قبل)

برگشت گفت تو خیلی کلاف سر در گم هستی و من میفهمم حرفاتو!

میدونستم یه کاری کرده و دلش پره. گفتم اوکی، سوالت رو واضح بپرس.

باز نپرسید!

گفت من دختر جذابیم و همه میخوان با من ازدواج کنن (تفکرات یه دختر تیپیکال ایرانی که فکر میکنن رتبه یک رو در زیبایی و سکسی بودن دارن)

بعد دو باره یک ساعت صحبت کرد.

یادمه اون روز من کل دالاراما و والمارت و david’s tea و حدود شش هفت ساعت باهاش صحبت کردم،

تا آخرش فهمیدم توی سه ماهی که توی انگلیس بوده با 5 تا هندی در زمان های مختلفی رابطه جنسی داشته و ازین نظر احساس عذاب وجدان داره.

بعد گفت بخش دیگه عذاب وجدانش به این برمیگرده که همین دیشب با یه پسر سیاه پوست خوابیده و اون یه ثانیه بعد رابطه محو شده.

 

بعد گفت من باکره بودم!

بعد دوباره نیم ساعت بعد گفتش که توی ایرانم با دو نفر خوابیدم.

بماند که من در تمام اون لحظات به این فکر میکردم که چرا من کلا با یه نفر خوابیدم توی همه زندگیم؟؟!!!

متئجه شدم که داره خودش رو تخلیه میکنه و همزمان به من میگه تو آدم خنگی هستی و حرفای منو نمیفهمی.

الان همین دختر داره میاد تورنتو

همین دختر دو سال قبل میگفت کانادا یکی از خزترین کشورهای جهانه

و دانشگاه تورنتو خیلی داغونه

همین دختر الان داره میاد توی دانشگاه تورنتو با یه استاد چینی کار کنه (ببینین کی ها میان خارج)

همین دختر 5 سال دیگه میگه آی عم عه به لاند جذاب و یه دختر خیلی زیبا و کلا روسها باید آب بریزن من دستمو بشورم در زیبایی.

همین دختر همین شش هفته قبل توی orgy بوده توی ایران ولی اینجا بیاد میشه یه دختر دوخته شده که دنبال یه مرد باکره هست.

ولی همین دختر مغز من رو حامله کرد حدود یک و نیم الی دو سال قبل چون داشت خودش رو تخلیه میکرد و در پروسه venting درگیر بود.

 

وقتی شما اجازه میدین یه نفر هم شما رو خرد و تحقیر کنه و هم درد دل کنه و غر بزنه

در واقع دارین مورد تجاوز قرار میگیرین.

 

حتی وقتی یه نفر خالی داره غر میزنه یا درد دل میکنه با شما،

اجازه ندین که خیلی کش بده. یا حداقل اون هم باید همین رو متقابلا برای شما انجام بده، این میشه دوستی.

به جز اون میشه سوء استفاده.

اجازه ندین مردم شما رو به عنوان ابزار استفاده کنن.

درسته که از بچگی به ما یاد دادن که تا میتونیم از بقیه مدرک جمع کنیم و تا میتونیم کم اطلاعات بدیم به بقیه درباره خودمون حتی درباره چیزای ساده مثل کدوم فیلمو بیشتر دوست داری.

ولی باور کنین وقتی سن آدم میگذره خنده ش میگیره به گذشته و کلا به کسایی که براش مهم بودن.

این همه مدرک جمع کردن از بقیه و اطلاعات ندادن به بقیه فقط وقت خودمون رو میگیره و شان و شخصیت خودمون رو زیر سوال میبره.

راستی، مقاله اخیرم (آخرین مقاله م) سومین citation ش رو خورد! خیلی خوشحالم! هنوز اون استادی که کارم رو توی اکسفورد ارائه داد و مدل ساختیم با هم، هنوز ننوشته مقاله رو. اونجا هم سایت میشم!

 


پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 209 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 20:41