خیلی جالبه

ساخت وبلاگ

بچه ها من اگه ننویسم میمیرم!

من اگه ننویسم تو کارم موفق نمیشم


من اگه میتونم پرزنتیشن های عالی اینجا ارائه بدم

به خاطر اینه که مینویسم...


من هر سری پرزنتیشن میدم بچه ها خیلیییییی سوال میپرسن و خیلی یاد میگیرن و هیچ کس چرت نمیزنه

استاد با همه اشتیاق گوش میده

فسقلیایی که تازه اومدن اونا هم چیز یاد میگیرن

چون من پروژه م باید یه داستان داشته باشه

من هر سری با یه زبونی به بچه ها میگم که چرا دارم بایوفیزیکال کمیستری میخونم، 

و هر سری هممون چیزای جدید یاد میگیریم و استاد ذوق میکنه و چیزای بیشتر به ما یاد میده


من اگه ننویسم میمیرم


من از بچگی نوشتم

نمیدونم ژنتیکی هست یا نه

ولی من روی چند تا چیز خیلی حساسم و باید باشن که زندگی کنم

اینکه صداهایی که دوست دارم رو گوش کنم، نه فقط صدا، حس و حال اون آدم و...

بچه ها

از ما چه پنهون

این دراز صداش کلفت و مردونه هست

و مهربونه خیلی

لامصب دیوونه م میکنه هر سری حتی به صداش فکر میکنم

دیشب داشتم به خودم میگفتم:

مریم

دقت کن

داری چه چیزایی رو از دست میدی

صدای خوب و قوی شو، کلفتشو!

از شما چه پنهون بچه ها، وسایل مردانه بسیار بزرگی داره. طوری که من اولش تعجب کردم که ایرانیه این آدم؟

واقعا اگر ایرانیا همه اینجوری باشن پس ما باید خیلی افتخار کنیم به خودمون.

شغلش تدریس هست، آدمها رو میشناسه. میتونه بفهمه طرف مقابل رو. من اینو دوست دارم.

ازوناس که دوست داره یکی رو دوست داشته باشه و هر وقت که آزاده وقتش بهش زنگ بزنه یا بدو بدو بره پیش یا بیارتش پیش خودش

ازوناس که میتونه رفیق خوبی بشه!

شتتتتتتتتتت که تجربه نشون داده که مردی که با من رابطه جنسی برقرار میکنه دیگه رفاقت ازش درنمیاد، رفیق اونیه که همیشه و همه جا با تو هست. من فردا نمیتونم دست اینو بگیرم به شوهرم نشون بدم بگم بله ایشون رفیق منه!! مگر خودش شوهرم بشه.

عجله ای نیست، بلاخره آدم بالغه. وقتی میفهمه تو کلا دوست نداری وارد رابطه بشی، واقعا تو رو میفهمه!!

دیشب دو دو تا چهار تا هامو کردم و بهش پیام دادم

فکر کردم خوابدیه چون نیم ساعت قبلش گفت من خوابیدممممم



خلاصه گوشش داد!


بعد بهم پیام داد که


این جرفا رو باید آدم رو در رو بزنه.


ما دو تا آدم بالغیم


به مرور هم رفیق میشیم هم دوست


و جالبه بچه ها


وقتی فهمید دلایلمو


گفت باشه، سرعتو کمتر میکنیم


بذار تو هم عادت کنی

اصلا مجبور نیستی خودتو بیخودی سر یه رابطه به استرس بندازی

ریز ریز میریم جلو


من خیالم راحت شد


چون دوست دارم فعلا تنها باشم و ازاد بچه ها

نمیخوام با کسی بخوابم فعلا


من یه دوست میخوام

یه دوست خوب


یه دوست خوب!


یه پسری که با من نخوابیده باشه ولی شعور داشته باشه


نمیدونم چجوری بگمش


من یه دوستتتتتتتتتتتتتت میخوام خنگها!

یه پسری که بعد از صحبت کردن باهاش نگه اکی حالا اونوری بخواب که من کارمو بکنم یا هرچی

نمیدونم

شاید چون طعم داشتن یه پارتنر خوب و درست و درمون رو نداشتم

نمیدونم

خیلیای اینجورین 

خیلیا مشکلات دارن


محمدود به من نبوده

باز من شوهر نکردم خدا رو شکر

میدونین

من با دو نفر رابطه داشتم

یکیشون که اصلا منو به زور کشوند بیرون خونه و به زور آدرس خونه مو ازم گرفت و همون روز هم باهاش رابطه برقرار کردم! یعنی هیچ نقشی نداشتم و وقتی به شوخی میگفت این اولین date ما هست من میگفتم نه!!!!

یکیشونم باز اون اوایل اونجوری که باید کاری بهم نداشت

ولی بلاخره پسره دیگه

بعدشم که شروع شد همه چی


من یه پسری رو میخوام که اولش بشناسمش

بعد ببینم که ای خدا این آدم چقدر جالب به نظر میرسه!

بعد باهاش رابطه داشته باشم

این سیکل رو من غیرمریض تر میبینم

روابط من مریض بودن 

میفهمین؟

دیدین مثلا همکارتون رو هر روز میبینین

دو ماه میگذره

حس میکنین ازش خوشتون میاد

میرین جلو

دوست میشین

کافی میخورین

باهاش وارد رابطه میشین

من با اینا قبل از شروع رابطه جنسیم کافی خوردم غذا خوردم حرف زدم

ولی منجر به شناخت نشده به اون صورت

من یکی رو میخوام که منو بشناسه

من بشناسمش

این شناخت کوفتی خیلی مهمه بچه ها

الان شما ممکنه بگین بفرما خوشی زده زیر دلش!

من چرا تو این یه سال با هیچ کس رابطه برقرار نکردم، البته بیشتر از یه سال هست

یه دلیلش حرفای جدی بود که چون میدید بهش اعتماد دارم، میگفت تو الان وارد رابطه بشی انگار گشنه ته و به خودت پفک میدی جای غذا بلا بلا بلا

یکیش این بود که واقعا لمس میکردم که من واقعا الان نیاز به رابطه فیزیکی ندارم! من واقعا باید روانم درست بشه.

من روانی نیستم

اگه باشم پس هفت میلیارد آدم روانی هستن تو دنیا و مرکزش ایرانه که همه عقده ای و روانی هستن هر دو


من باید این سیکل مریض رو اول توی مغزم متوقف کنم

بعدش بیرون درست میشه

مغز مزخرفم فرمان میده که الان با این بخواب!

اون مغز احمق باد درست بشه به نظرم.

ولی یه چیزم هست بچه ها

نمیخوام بی ادبی کنم

ولی من تابحال این بیسو چند سال زندگی م، هرگز خودارضایی نکردم.

در نتیجه بدنم نیاز داره به یه رابطه واقعی.

ولی در کل، این راهش نیست.

من اگه اینجوری برم جلو، توی روابط جنسیم تخریب میکنم خودمو بعدش.

بعدش حس خودکشی ای که دست میده حس میکنم ناشی از همین هست.

مغزم کاملا به سمتی میره که میگه مریم الان خودتو بکش تو هیچی برای از دست دادن نداری

دقت کنین

شاید بگین بابا تو کلا این همهههههههههه سال بلوغ رو با دو نفر رابطه داشتی

با یکی شش سال تمام

با یکی یه بار!

چرا سلوغش میکنی؟!

بچه ها

جلوی روانی شدن رو، جلوی اتلاف عمر رو باید از اولش گرفت. نباید بذاری زندگی واسه خودش بره

باید بزنی سر خودت و همه چی رو کنترل کنی

من یه دختر قوی هستم. من تو سخت ترین شرایط این جا دووم اوردم و تازه رشد کردم و باعث افتخار استادم شدم و استادم تا دانشجوی جدید میاره اول شروع میکنه درباره من باهاش حرف میزنه که این دختر! ساعت هفت صبح توی دانشگاه هست و شبا ساعت نه میره گاهی ده. این دختر عالیه. من اگه قرار بود خودکشی کنم باید به خاطر مشکلاتی که از اول زندگیم از وقتی به دنیا اومدم میکردم نه به خاطر سکسی که ازش لذت میبرم و بعدش بعد از چند ساعت حس کشتن خودم بهم دست میده!!! خیلی مسخره هست.

این اگه مریضیه باید درمان شه و درمانش توی مغز هست.

با هر خری نخواب!!!


من یه دوست خوب میخوام

من یه دوست مرد میخوام که باهاش نخوابیده باشم

مردی که به دلم نفوذ کرده باشه نه به بدنم.


بچه ها جالب هست برام

اینکه شما با من همذات پنداری (همزاد پنداری؟) میکنین

اون موقع که من داشتم مینوشتم که این پسره اینقدررررررررررررررر منو خوب میشناخت که حس کردم کسی معرفیش کرده یا سالها تمام وبلاگاهامو از هفده سالگی (از وقتی فهمیدم اینترنت چیه، چون خونه ما اینترنت نداشت چون عموهام به بابام میگفتن که دخترات منحرف میشن!! و بابام طفلکی از ترسش نمیگرفت برامون!!! به فکرمون بود، دلم میسوزه، الان دختر عموم که یازده سالشه و بزرگترین بچه عمو محسوب میشه یه ساله که کرم میریزه با کسی دوست بشه! آمارشو دارم! من چادری بودم و بسیار محجوب و مودب!!! به خاطر خونواده م) خونده، همون موقع سارا پیام داد نکنه جدی معرفیش کرده؟! یعنی جالبه اون به من این چرات رو داد که به زبون بیارمش

یا مثلا نل و صبا و الناز با من همزادپنداری میکنن!

خیلی عجیبه.

خیلی هم جالبه

جالبه شماها به من اعتماد میکنین با من فکر میکنین با من میاین جلو کمکم میکنین!

امروز کامنت نل منو هم خوشحال کرد هم باعث شد حس کنم دوست دارم بگیرم اینقدرررررررر فشارش بدم که مریض بشه، 

یا اونجا که صبا زور میزد منو خوشبین کنه به همه چی

یا الناز که میگه خودتو ارزون نفروش!! :))) عزیزم

درست میگی

یا همین سارا، سارا ببخش، من قرار بود درباره اپلای کردن بنویسم

چند تا جنس مذکر احمق نمیذارن که.

فرانک ها، دو فرانک، اولا که خیلی بد هستین. که بی خبر وبلاگ دیلیت میکنین. بعدم ممنونم که بهم گفتی حال کنم با زندگیم. فرانک تو توی وقتهای سخت زندگی من میرسی، بهم انرژی میدی و میری. بهم میگی تموم میشه. یا خوب کردی با پسره پریدی یا خیلی چیزا. حس میکنم دارم بغلت میکنم و رو شونه هات گریه میکنم اون لحظه ها.


خیلی جالبه

من دقیقا چهار روز قبل با این پسره رابطه جنسی برقرار کردم (خدایا باز دارم به حالت مودبم باز میگردم!!)

4 روزه که هرکی که کامنت میده، خلاصه هرقدرم نخواد درباره ش بنویسه، غیرمستقیم یه چیزی درباره ش میپرسه یا نظری میده.


بچه ها عاشق همه تونم!!!


یعنی من خبر نداشتم برم با یه آقای محترمی ارتباط داشته باشم

و آقاهه خودش خبر نداره که 4 روزه که یه سری انسان دارن حرفشو میزنن :)


میدونین خنده دارترین و رو اعصاب ترین کدومش بود؟

اونکه کلنگ میگفت این آخرش دو تا نی نی خوشگل توی "دامنت" میذاره.


قشنگ ترین ها تا اونجا که یادمه کامنتهای صبا و نل، سارا فرانک الناز بود

که با همه مشغله

با اینکه گرفتاریهای خودشونو دارن اومدن برای من کامنت گذاشتن که مریم نذار زور بگه بهت، یا مریم خوب کردی باهاش رابطه برقرار کردی (دارم مودب میشم!!!!)


بچه ها من باید یه پست دیگه درباره ایدا احدیانی بذارم، و همین مسائل جنسی و...

بعدش میریم دوباره سر وقت حرفای گلوبال وورمینگ و نمیدونم اجتماعی و اینا.


قلبم درد داره.

قلبم درد داره میترسم بمیرم بچه ها. نمیخوام ترحم برانگیزی کنم. میترسم بمیرم. از مرگ نمیترسم. ازین میترسم که کارام نصفه بمونه و بمیرم.

پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 252 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1396 ساعت: 12:29