حرف دل

ساخت وبلاگ

قبلا قبلا قبلناااااااااااااا

وبلاگای من اسماشون inheaven بود.

وقتی که این دنیا رو توی هر سرویس وبلاگدهی ای ناامن دیدم، هر بار عوض کردمش به outsideofheaven

یه چیزی که اینجا فراوونه مصرفش، وید و کوکائین هست.

به نظرم، خودم و هرکسی که شبیه خودمه، و مینویسه یا میخونه یا فیلم میبینه یا با دوستاش میره بیرون به جای اینکه بره مواد بکشه یا مست کنه یا دم به ساعت روی الت تناسلی این و اون بپره و بعدش افسردگی ناشی از عدم دریافت عشق و محبت بگیره (چه دختر و په پسر) و بعد باز بره همینکارو کنه باز همینکارو و نهایتا خودکشی کنه، خودم رو عاقل تر میدونم. نمیدونم بقیه چی فکر میکنن

ول یمن ترجیح میدم برم افیس از نه صبح تا 5 شب کار کنم

و از ساعت شش شب تا هفت شب بنویسم و غر بزنم و هفت شب برم داون تاون و بچرخم یا فیلمی چیزی و ده برگردم بخوابم.

تا که از نه صبح تا شش شب توی افیس یواشکی هر غلطی بکنم به جز کار

و بعدش برگردم خونه برم کوک و وید بزنم

چرا؟ 

چون وید آزاد شده.


به نظرم کسی که میشینه یه گوشه مینویسه و با هویت نامعلوم میاد و حتی یه اسم از خودش هیچ جا نمیذاره و اشاره به شهر و کشور و هیچیش نمیکنه

اینکه بهش میگی میخوای بنویسی؟ بعد علامت خنده بذاری، تویی که سالهاست اون آدم رو میشناسی

یا بگی وای خدا تو فکر میکنی میتونی نویسنده شی؟ تو از چشم اون آدم درجه ت پایین تر میفته.

تو بلد نیستی و عرضه نداری که بنویسی یا جوری بنویسی که بقیه بخوننت

من میتونم

و دوست دارم کارمو

و اگه از بچگی افراد کوته فکری مثل خودت میذاشتن که من برم دنبال همین علاقه م الان شاید یه کسی شده بودم توی این کار.


بدبختی اینه که

من هرچییییییییییییییییییی خاورمیانه ای میبینم شبیه همن!

دور از جون یه پسرای گلی که این وبلاگ رو میخونن


ولی من از روزی که اینجا اومدم تقریبا همه پسرای خاورمیانه ای رو یه شکل دیدم

یه پسر خاورمیانه ای منو میخواست (همون که وقتی تلفنش رو جواب نمیدادم با شماره دیگه ای زنگ میزد یا تعقیبم میکرد، خیلی دوست دارم ازونم یه شکایتی بکنم)

یادمه اون موقع ها من نه پول و پله ای داشتم نه ماشین نه هیچی

یه دانشجویی که تازه اومده بود بودم

یادمه این دوستم منو برداشت برد شهرشون و شهرشونو نشونم داد، دختره برای دل خودش اینکارو کرد و قبول نکرد که پول گاز مایشنشو بدم

یادمه این پسره تا شنید، دقیقا همون علامت شکلک و خنده ای رو گذاشت که تو گذاشتی

و گفت وای خدا چه شهرهای در پیتی میری!!

من رفتم شیکاگو رفتم نیویورک، تو چی؟ تو اینقدر نشنالیتیت شتی هست که هیچ جا راهت نمیدن.

هیچوقت از ذهنم نمیره.

انگار تو مثلا با اون قیافه و با اون کله کچل و ریخت و قد و قواره از مریخ اومدی که منو مسخره میکنی.

باز من یه دخترم و حداقل قیافه م ترسناک نیست

تو چی؟

شش سال بود اون موقع کانادا بود و هنوز تنها بود.


پسره قیافه تیپیکال عربی داشت.

مسخره نمیکنم اون ها رو یه وقت به نژادپرستی ربط داده نشه.

میگم تو که خودت قیافه ت داد میزنه عربی

تو که شش سال قبل از کشورت اومدی

تو حتی اگه امریکایی کانادایی هر کوفتی باشی

حق نداری یکی دیگه رو سرزنش کنی به خاطر ملیتش

وگرنه یه نژادپرست نئونازی محسوب میشی

بعد میگن مریم چرا تلفن ما رو جواب نمیده!! 

خلاصه پسره کلی مسخره م کرد

ولی دنیا که اینطوری نمیمونه!

من با بابک که آشنا شدم

برای اولین بار بود که میدیدم یه مرد باشخصیت یه دختر رو چطوری treat میکنه

چون قبل اون دوست پسرم کسی بود که توی خیابون میتونست جفتک بندازه (چند تا از شیرین کاریاش رو چند روز قبل دیدین همه تون و فکر میکنم دستتون اومد که چقدر من صادق بودم توی این سالها) و روز و هفته ای نبود که بهم نگه مادر و خواهرت رو میذارم روی هم میکنم (حتی وقتی که کانادا بودم)


و دیگه کسی رو نداشتم

وقتی این پسر من رو مثل یه خانم محترم treat کرد

وقتی منو نزد

وقتی سرکوفتم نزد و تحقیرم نکرد به خاطر نوشته های وبلاگم

وقتی مثل اون یکی کسخل بهم نمیگفت شبا یازده و پنجاه دقیقه باید گوشیتو خاموش کنی (اون پول شوی کسخل رو میگم)

وقتی نمیگفت تو دوست داری دور گردنت طناب بندازن و لختت کنن و بکشنت روی زمین (وقتی کانادا اومدم متوجه شدم خودش و امثالش از نظر جنسی تحت فشار هستن که اینطوری به دخترای سالم مردم میگن، یا شاید خواهر و مادر و دوست دختر و مابقی کس و کارشون اینطوری بوده و باباشون هر روز طناب میندازه گردن مادرش و میکشه توی خیابون چون توی کانادا پسرای ایرانی خیلی تحت فشارن)

وقتی بهم نگفت خواهر و مادرتو میذارم روی هم میکنم بعدم گوشت برادر و پدرت رو میخورم

وقتی منو سر اینکه دوستم که یه دختر خوبه دعوتم کرده واترلو و خودش منو برده اونجا و یا اون یکی دوستم منو برده خونه شون و دریاچه huron و گادریچ و سی فورث و جاهای دیگه

وقتی بهم گفت دوست داره بقیه زندگیش رو با من بگذرونه و حتی اگه نمیخواست هم دوست داشت من حتما برم امریکا رو ببینم و برام وکیل میگیره

وقتی گفت من درامدم 20 برابر درامد تو توی هر ماه هستو مایلم که خودم برات خونه کرایه کنم

با اینکه من همه اینها رو رد کردم و هیچ کدوم رو قبول نکردم

ولی روم اثرات مثبت گذاشت

فهمیدم که همه مثل این سه چهار تا پسری که دیدم عوضی و بی خانواده و عقده ای نیستن.

دقت کنین این آدم حتی یه بار منو مجبور نکرد ادرس وبلاگ بدم

یه بار پرسید وبلاگت ازیناست که خصوصین یا که ما همه میتونیم داشته باشیم و بخونیم؟ وقتی گفتم که نه نمیخوام کسی بخونه و هرکی از اشناها خونده اومده منو مواخذه کرده سرش و مثلا اگه نوشتم که دوسش ندارم بعد اومده تلافیشو سرم دراورده

گفت اوکی پس هیچوقت ادرسشو نده.

یعنی به همین سادگی تموم شد

یادمه اون پسر عرب دو سه بار اینجوری تحقیرامیز با من رفتار کرد

یعنی بار اول اینجوری حرف زد که متوجه شدم یا این اصلا دوست دختر نداشته که بلد نیست با یه دختر چطوری رفتار کنه یا کلا دوستی نداره

یا که دخترایی که به تورش خوردن همه یه جوری بودن که این همین قدر یاد گرفته

و وقتی بهش جواب نمیدادم

دفعه های دیگه زنگ میزد و التماس میکرد و وقتی باز جواب نمیدادم باز فحش میداد.


درازم همین جوری بود تقریبا ولی باز یکمی شخصیت داشت


دوست پسر قبلیم هم که عرض اندام کرد چند روز قبل اینجا و همه تون مشاهده ش کردین

اون گرگ زاده که کسخله اون هیچ. اون دیگه اینقدر زندگی بهش فشار اورده که توی خیابون راه میره و پاچه اینو اون رو میگیره.


خلاصه حرفم اینه که

باور کنین شما هم وقتی 10 تا خاورمیانه ای همه شون هم ایرانی و اذری و عرب ببینین و همه شما رو یه جور Treat کنن به حرفای من میرسین.


همه شونم تا 40 سالگی و حتی بعدش تنهان.


کلا بین اینها دو تا پسر با من درست و حسابی رفتار کردن که یکیش بابک هست و دیگری جدی بلاندم. که از قضا جفتشونم امریکایی یا ایرانی-امریکایین من نمیدونم فرهنگ اونها مگه چقدر با ما فرق داره.


به نظرم تو وقتی نمیتونی در مباحثه برنده بشی یا نمیتونی حرف منطقیت رو بزنی یا وقتی حرفی نداری شروع میکنی اسپم و ترول میشی و طرف رو سعی میکنی ازار بدی و گیر میدی به ملیتش و قیافه ش و یا هنر نویسندگیش.

این رو من بارها دیدم

یه پسری که هلند بود هم دقیقا همینجوری بود. ایرانی ای بود که توی هلند درس میخوند

بعدها از رفتارش خیلی شرمنده شد ولی خب همه این پسرها شرمنده شدن.

شرمندگی به چه درد من میخوره

هنر اینه که تو توی اوج عصبانیت (و در شرایطی که من اصلا حرفی نزدم که تو عصبانی بشی، مثلا گفتم این حرفت اشتباه هست از نظرم یا هرچی) بتونی خودت رو کنترل کنی که من به جز بابک و اون امریکاییه هیچ کس رو ندیدم که خودش رو کنترل کنه.

منی که اینقدر هایپر و اکسترا و اکستراورت هستم میتونم خودم رو توی همچین لحظاتی کنترل کنم ولی اینها نمیتونن.

وقتی تو مثلا کلی پسر از این منطقه میبینی که در مواجهه با تو و بقیه دخترا همه یه جورن

یعنی تا وقتی از تو بالاترن به چشم تحقیر نگاهت میکنن و وقتی تو رو بهتر از خودشون میبینن سعی میکنن بکشنت پایین یا اذیتت کنن یا دستاوردهاتو مسخره کنن یا که ارزوهای اینده ت رو مسخره کنن، خب طبیعیه که حس میکنی اینا خودشون حقیرن.

من توی بدتریننننننننننننننن شرایط و در اوج خیانت دوستم هم نمیام اسرارش رو بریزم بیرون (اسراری که برای اعدام اون ادم و زندان یا هرکوفتی هم میتونه کافی باشه)

ولی هرچی از ایرانیا دیدم برعکس بوده. چق دختر چه پسر.

نمیگم همه، ولی غالبا. ما ایرانیا و خاورمیانه ایا اخلاق مدار نیستم. نه که اینها خیلی باشن نه. این کاناداییا میتونن بدتر باشن. ولی ما شورش رو دراوردیم.

من بارهاااااااااااا دیدم که اینها وبلاگم رو خوندن و اومدن سرکوفتم زدن

یا کلا سعی کردن از من تصویر بد بسازن با لو دادن اسمم و مشخصاتم و همه چی

من نمیفهمم

تو اگه هنری داری پس باید خودت موفق میشدی نه یه لوزر که چسبیده به من

اگه تو بیکاری و این کارها رو میکنی اون پس مشکل من نیست

نمیدونم این بهروز وثوقی بازیا چیه ملت درمیارن

مثلا از گذاشتن اسم و فامیل من همه جا و نوشتن: این دختر جنده هست برای تو چی درمیاد؟ 

ایا من به چشم مردم جنده میشم؟

وقتی نره غول هایی که از من هفت سال و ده سال و بیست سال بزرگترن این کارها رو با من میکنن من انتظاری از جوانان وطن ندارم.

خیلی به نطرم بی خصایت و بی عرضه باید باشی که وقتی نمیتونی توجه یه دختر و یاد اعتمادش رو جلب کنی، بری اسرارش و مشخصاتش رو بریزی بیرون. اونم دختری که تمام اسرار تو رو میدونه و نگهش داشته!! و میتونه یکیشونو لو بده و تو به فاک عظمی بری!

هیچ هنری توی خاله زنک بازی و بی شخصیتی نیست.

هیچ هنری توی خوندن وبلاگ یکی و سنجش علاقه ش نسبت به ظرف و اگه دختره نمیخوادت پس بری بهش بگی که تو هم نمیخواییش نیتس.

چند وقت قبل این پسره گرگ زاده (جدی سابق) داشت خودزنی میکرد و راه میومد با من که ازش خوشم بیاد

بعد چون من میشناسم این آدم و ادمها رو

اومد اینجا نوشتم غیرممکنه من دوستت بشم

اومد بهم پیام داد بیرون اینجا که اصلا دوستی ای از اول ما نداشتیم که تو بخوای از سر بگیریش!

کسخل من چطوری به تو ثابت کنم که تو وبلاگمو میخونی؟! 

تو تا دیروز داشتی کون میدادی که با من دوست شی خب!

یا مثلا اکانت رضا صبری تو پیش همه لو رفته

خاک تو سرت با اون چالش مزخرفی که گذاشتی.

تو به جای اینکه چالش بذاری و با اسم فیک مخاطبای منو مشغول کنی

باید توی این دو سال و نیم یه بار از من میپرسیذی مریم اوضاعت چطوری هست؟ چقدر بهت سخت گذشته کانادا؟

نه که بچسبی به یه وبلاگ و علاقه یه دختر به خودت رو از روی اون حدس بزنی.

من خیلی ادم اخلاق مداری هستم و همه میدونن

ولی اگه باز ازین غلط ها بکنی و باز با اسم های فیک من و دوستام رو سر کار بذاری 100 درصد با آبرو و حیثیتت بازی میکنم.


احمق.


قبل تکون دادن زبون و کیر و ممه، دوگوله رو تکون بدیم و ببینیم ایا کاری که انجام میدیم درسته؟

شاید دلیل بدبخت شدن کشورمون و خودمون و همه چیز، خودمون هستیم؟

پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 229 تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1398 ساعت: 6:32