خاورمیانه ایا

ساخت وبلاگ

دوستان و همراهان

قرار نیست نقد کنم خودمونو تو این پست


قراره عشقی بنویسم!!


من فردای اون روزی که رسیدم

در حالی که بدون سیم کارت و گوگل مپز و اینترنت وسط برف نیم متری و در حالی که هنوز میبارید (یه سال و یه ماه و چند روز قبل) راه میرفتم که برم کارت دانشجویی بگیرم! یه پسرو دیدم تو راه.

بهش گفتم عمو واسا!!!


گفت بلی؟!


گفتم من میخوام برم فلان قسمت، تو میشناسیش؟! گفت اره ولی ازینجا نمیره!

گفتم تو ایرانی هستی؟! اگه هستی فارسی صحبت کنیم که من بفهمم چی میگه (یکمی لهجه داشت ولی شبیه ایرانیا بود)

گفت نه! ولی خاورمیانه ایم!


خلاصه رفتیم و رفتیم

رفتم عکس گرفتم، کارت دانشجویی گرفتم، درهای اینجا مثل المان سنگین هستن و پدرم در میومد هر درو که باز میکردم.


خلاصه

این پسره کمکم کرد سین نامبر بگیرم، کارت دانشجویی بگیرم، سیم کارت بگیرم و...

بهش گفتم قرار بود هر کدوم اینا رو توی یه روز انجام بدم چون سیم کارت و اینترنت نداشتم. ولی همه رو انجام دادم!!


تو همه مراحل با من اومد تو

وقتی داشتم مرحله آخرو طی میکردم (آخرین جایی که باید میرفتیم) گفت مریم! الان دیگه تو به کانادا آشنایی، خودت اینو باید انجا بدی و من همینجا توی ماشین منتظر تو میمونم. اگه مشکلی پیش اومد بیا بیرون بهم بگو.

گفتم باچه چجم!


یادمه همون موقع شماره واتس اپمو ازم گرفت و یه ایمیل هم گرفت که ارتباطو نگه داره.

بعد اینکه کارم تموم شد به همون شکلی که روی یه پا وسط برف بالا پایین میپریدم که من کارام تمومممم شد! گفت اکی! الان کجا بریم؟! گفتم خونه!

آهان من حتی کارت بلیط اتوبوس نداشتم و تصمیم داشتم وسط برف و سرمای منفی فلان درجه پیاده برم همه رو  (عجب حماقتی)

خلاصه تو یه ساعت همه چی تموم شد

روز بعدش باز همو دیدیم و منو برد یه جای قشنگ تو یه شهر دیگه.

روز بعدترش باز منو برد یه جای دیگه

روز بعد ازون منو برد پیش صمیمی ترین دوستش که نشونش بده بهم.

همینجوری هر شب و روز منو جایی میبرد.

تو یکی ازین روزا

ازم اجازه گرفت، و بغلم کرد. و بوسید!


همینجوری رابطه هه ادامه پیدا کرد ولی با من سکس نکرد چون حس میکردیم زود هست.

روز بعدترش منو برد کلاب.

هر روز من کار کردم تا غروب، و غروبا ساعت 5 که کارای خودش تموم میشد میومد دنبالم. 

اصلا خونه م نیومد فقط تا دم در خونه میومد.

یه اخلاقی که داشت این بود که دستمو میبوسید.


چند ماه گذشت

چند بار با هم بحث کردیم

همینجوری دیدین با طرفت دعوا میکنی آشتی میکنی و... روال عادی طی میشه؟ تا که به هم علاقمند میشین؟

دور و بر چهار ماه بعد از آشناییمون

یه بار بهم گفت

مریم

I love you!


بهش گفتم چی؟


گفت من عاشقت شدم

تو منو دوست نداری؟!

گفتم بهش که

من ازت خوشم میاد

ولی به عشق فکر نکردم

گفت اشکالی نداره

پیشونیمو بوسید

دستمو بوسید

و رفتیم بچرخیم


همینجوری گذشت 


و گذشت


ده بار دعوا و آشتی کردیم


بارها بهش گفتم برو پی کارت

دوست ندارم!

ناراحت میشد و میگفت ولی من دوست دارم!!


بچه ها

بارها نرفتم ببینمش یا نذاشتم بیاد ببینه منو


پشیمون نیستم

ولی تو اون موقع اونفکرو میکردم


یادمه قبل از سفرش 

اصرار کرد ببینمش

یه بار دیدمش

ولی کلا حس و حالشو نداشتم چون مغزم خسته بود.

سفرشو رفت 

برگشت

و تا رسید

روز بعدش بهم پیام داد که من رسیدم! بهش گفتم مگه من نگفتم نمیخوام ببینمت؟! گفت اکی هست. تلاش میکنیم.

میدونین بچه ها

یه سال و دو ماهه که ازش خوشم میاد. بهش عادت کرد. بسیااارررر آروم هست. عصبی نیست. دوست داشتنیه. خیلی آرومه. برعکس من و بقیه ایرانیا هست. خیلی آرومه. عصبی نیست مثل دراز و محمد و جدی و بقیه.

دیشب اومد دنبالم و دیدمش

بهش گفتم بادوم، انگار تو رو سالهاست که میشناسم.

بعد یکی دو ساعت صحبت کردن (حساب کنین نه من از آزمایشگاه بیرون اومدم و تا یازده داشتم باهاش صحبت میکردم) بهم دوباره گفت

I love you, Maryam


و باز تکرارش کرد

و باز گفت

و باز گفت


و گفت که قدرمو میدونه و دیگه کوتاه بیا مریم یه سال و یه ماه و خوردیه من دنبالت راه افتادم دیگه بفهم دوست دارم.


دکتراشو گرفت

پاسپورتشو گرفت

کار پیدا کرده تو بیرون دانشگاه با یه پوزیشن عالی

همزمان پست داک رو شروع کرده بود ولی میره کار کنه.


یعنی میخوام بگم تو کشوری که پست داک به ندرت میدن به کسی این پسره همه رو گرفت.


با اون سن کمش و با اینکه فقط دو سه سال از من بزرگتره خیلی وقت قبل پاسشو گرفت و دکتراشو تموم کرده خیلی وقت قبل.


خیلییی باعرضه هست.


بهم گفت مریم.

اگه با هم میخوابیدیم اینجا نمیرسیدیم. آفرین به خودم و خودت که نذاشتیم تو این یه سال و خورده ای با هم رابطه ای داشه باشیم.

بچه ها!

دوسش دارم!

بهش علاقه دارم.


یادتون هست هر روز میومدم سه بار درازو فحش میدادم. اینقدر بی حس هستم و شدم بهش که تلفنشو هم جواب ندادم. خسته کننده هست.

ولی این بادوم ناز و دوست داشتنیه و من همیشه بهش حس خوبی داشتم.

حس هست دیگه.

بهش دارم.


دوسش دارم!

برای خودش خونه و زندگی ساخته.

باعرضه هست

آرومه

عقده ای نیست.


من دختر بیشعوریم مردها رو خیلی عصبانی میکنم اونم عصبانی شده ولی همیشه کنترل کرده خودشو و ضمنا از حرف خودش پایین نیومد!

هنوز بعد از یه سال و خورده ای بهم میگه دوست دارم. عوض نشد حرفش و دروغ هم نگفت. از اول هم نگفت که دوسم داره ها. 

اولا میگفت 

I am interested in you

بعد شد

I like you

ّبعد شد

I love you

خلاصه دوسش دارم!


پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 233 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 4:39