اون دختره

ساخت وبلاگ

دیشب داستم فکر میکردم

که چقدر آدم عوض میشه


نمیدنم این عوض شدن ناشی از گذر سن هست، ناشی از چی هست؟ ناشی از این هست که نتونستم مثل بچه آدم زن محمد بشم توی ایران. نمیدونم. خیلی مشکلات پیش اومد.

داشتم فکر میکردم که من همونی بودم که همیشه میگفت اگه یه روزی از یکی آدم خوشش بیاد

چرا که نه شاید باهاش ازدواج هم بکنم.

دور و بر دو ساله

که حس میکنم تهش همینه که با طرف زندگی کنم و هر وقت حوصله شو نداشتم بگم برو پی کارت

اون اشتیاقم برای تشکیل زندگی خیلی کم شده.


به صفر رسیده!!


هیچ فانتزی ای نمیتونم بزنم درباره قضیه ازدواج

قبلنا اینجوری نبودم


الان نمیتونم mentally به هیچ کسی پایبند باشم. نه که بخوام بهش به اصطلاح خیانت کنم. نه.

حوصله ندارم. ریسک نمیکنم تو این مورد.

دوست دارم هر وقت که حوصله شو ندارم

بگم سیکدیر

اینجوری نبودم

اینجوری نبودم


میدونین


دیدین این پسرا که یکی رو دوست دارن

و به هر دلیلی بهش نمیرسن

بعدش میشن بی احساس

و هیچی براشون مهم نیست؟


من اینطوری شدم

بحث رسیدنم به محمد نیست چون باهاش ازدواج میکنم هر وقت بخوام.

بحث اینه که دیگه هیچی مهم نیست


شدم عین این پسرا که نمیخوان دم به تله بدن!


نه که تحفه باشم خفن باشم نه خانوم نهههههههههههه


یه جورایی حوصله سردرد ندارم.


فکر میکنم پسرا دوست دارن. ولی در کل یه روزم یه پسری نخواد که اینجوری باشه، خیلی خب بحث و دعوا میشه. 


هیچوقت فکر نمیکردم اینطوری بشم.

ولی شدم.


ولی محمدو دوست دارم.


محمد تنها آدمیه که حداقل خیالم راحته که اگه یه روزی زنش بشم اذیتم نمیکنه.

ولی حتی حوصله ازدواج با اون رو هم ندارم.

ولی دوسش دارم.

خیلی دوسش دارم.


چند وقت قبل بهم گفت 

مغزت به جایی رسیده که بخوای ازدواج کنی با من؟ یا داری با تنهاییات حال میکنی؟

بهش گفتم آره چرا که نه!

ولی دروغ گفتم بچه ها


قرار بود اپریل بیام ایران


ولی میترسم زنش بشم


عاشقشم


ولی میترسم زنش بشم


برای همین اپریل نمیرم



حس میکنم اون سخت گیری و دیکتاتوری ایران هم گند زد به ما


هر سری که تو خیابون ببیننتون به زور عقدتون میکنن

و همون باعث شد یه ترسی نسبت به عقد کردن و ازدواج در من ایجاد بشه. انگار که چیز بدی هست که به عنوان مجازات مجبورت میکنن بری عقد کنی.

خیلی حس بده.


شدم عین پسرای بی خیال


تا پسری حرف از رابطه طولانی مدت و شناخت هم میزنه من میگم بای بای


شبیه آدمای بی مسئولیت هوس باز شدم.


ولی به من حق بدین.


من کل عمرمو با یه پسر رابطه داشتم و خیلی طولانی مدت بود.


با بقیه به هر دلیلی نداشتم.


میخوام بگم تایپ من اینقدر باثبات و وفادار و بامسئولیت بود.


و از طرفی

این قولایی که جدی (هویج میشه اسمش از فردا) همین جوری زرت و زرت بهم میداد و بعد زیر همشون زد، من رو نسبت به مردهای ایرانی توی خارج از ایران،نمیخوام بگم بدبین کرد، ولی اثر گذاشت.

الان ازینها یه چهره ترسو و بی مسئولیت توی ذهنمه.

ممکنه آدمای خوبی باشن.


ولی خب دیگه اینجوریه.


یعنی من الان ممکنه با این کلنگ برم سکس کنم اونم واسه یه شب (مثاله خنگ، فردا نگی مریم میخواد با ما رو هم بریزه) 

ولی با پسرای ایرانی اینجا نه.

به شدت تنها هستن.


و نمونه اولیه ام از پسرای ایرانی کانادا، یه پسر بی مسئولیت دروغگو از آب دراومد.

قبول کنین


اگه برادرتون لات و بی سر و پا باشه ممکنه حستون به پسرا بد بشه.

اینم اینجوری بود

ممکن بود باهاش رو هم نریزم ولی حس اولیه ای که بهم داد، یه حس منفی و ترحم آمیز نسبت به پسرای ایرانی توی کانادا بود.



پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 242 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1396 ساعت: 12:29