walk of shame

ساخت وبلاگ

امشب میخوام درباره این توضیح بدم:


یه چیز مزخرفی هست بچه ها

اینکه از تمام روابطی که با جنس مذکر ایجاد میکنم

به جای وابستگی


خسته میشم


به جای اینکه مثل بیست سالگیم شش دستی بچسبم به طرف، فقط خسته میشم.


این رابطه اول من، اینقدررررررررررررر فرسایشی شد، که منو از همه چیز متنفر کرد.


الان قائدتا من باید روزی 165049 بار به این دراز زنگ میزدم و پیام میدادم

ولی خودش زنگ میزنه و پیام میده

بعد مثلا من حرف میزنم

بعد میره

بعد من بی خیالش میشم تا لحظه ای که باز پیام میده


بچه ها

این خوب نیست

ولی اینجوری شدم.


حس میکنم دلیلش رابطه اولمه

من قبول دارم که توی ایران، و توی اینجا خیلی از آدما مشکلات روحی روانی دارن

تو روابطشون و یا تو زندگی شخصیشون درگیرن


نمونه ش همین هم خونه ایام که توی یه ورژن پیچیده از روابط غیراجتماعی و اجتماعی و جنسی درگیرن


امشب این پسره باز زنگ زد (دراز هر دو سه ساعت یه بار سراغ میگیره، اصلا دلیلشو نمیفهمم)

بعد گفتم اکی با این صحبت کنم اول، بعد با یکی از دوستای دخترم حرف میزنم


برگشت گفت دوست پسر به این خوبی تو دیدی آخه؟ دارم از خستگی میمیرم تو این ترافیک کوفتی بودم، ولی گفتم قبل از خوابم صداتو بشنوم

بچه ها!!

ناخوداگاه وجودم (مریم وجودم، اون مریم بی تعارف واقعی) یه باره برگشت بهش گفت من دوست دخترت نیستم توام دوست پسرم نیستی!!

فوری جواب داد عذر میخوام پس من چی توئم؟!

گفتم نمیدونم!

یه بار رابطه داشتیم این که ما رو فامیل نمیکنه!


ازین رفتار خودم، خودم تعجب کردم!!!!

خیلی تعجب کردم.


من همونی بودم

که توی 20 سالگیم

فانتزیم بود 

که محمد یه روز بگه مریم، با من ازدواج میکنی؟ و وقتی سه سال بعدش اینو گفت من از خوشحالی جیغ میزدم فقط.

میفهمین؟

جیغ میزدم


بهش فوری گفتم واقعا منو در اون حد میدونی؟ چون اصولا محمد باید خیلییییییییییییییییی طرفو آدم حساب میکرد که این پیشنهاد رو میداد


البته چند هفته بعدش فهمیدم که حماقت کردم :| کلا اینجوریه. وقتی یه چیزی رو خیلی بزرگ میکنی، وقتی به دستش میاری، چندش میشه. روابط چندش نمیشن هیچوقت، ولی مثلا وقتی میخوای یکی ازت بلاخره خواستگاری کنه، و طرف میکنه و مثلا تو 3 سال ته دلت انتظار کشیدی، بعدش یهو چندش میشه.


محمد رو من بوشو و خاطراتشو هنوز دوست دارم.

ولی حوصله ندارم زنش بشم :)


میدونم فلسفه مزخرفیه.


خلاصه ازین همه تغییر و تحول تعجب کردم


دوست ندارم زیر یوغ کسی برم

دوست ندارم اسم کسی روم باشه


مینیمم مینیمم من یه سال و خورده ایه که اینجا هستم و رو پای خودم بودم و این تنهایی برام هم ارزشمند شده هم به قیمت خیلی زیادی به دستش آوردم. تو روزایی که تنهایی و شهوت و همه چی میزد بالا من میزدم سر خودم و خودمو تو اتاقم حبس میکردم


و درس میخوندم


حقیقتش دیگه دوست ندارم این تنهایی رو با هیچ کس تقسیم کنم.


نه که فکر کنی به انزوا کشیده شده باشم، نه.

یه آدم خوب میخوام

یه آدمی که منو بذاره مثل بچه آدم زندگی کنم

و همزمان بتونم دوسش داشته باشم


یه آدمی که اینقدر خاطرشو بخوای که ازینکه بگه تو دوست دختر منی کلیییییییییی ذوق کنی، نه که یهو با صدای بلند بگی من دوست دخترت نیستم!!! اونم به مرد ایرانی. امیدوارم کینه شتری نکنه.


جالبه بچه ها


من با نوشتن و با خوندن رشد کردم

من با حرف زدن رشد نکردم.

با نوشتن و با خوندن رشد کردم.


و جالبه 

مثلا نشستم تو این چند روز هرچی توی دلم بود رو نوشتم

و نهایتا به این رسیدم که حوصله دوست شدن با کسی رو ندارم.


ولی صد بارم اگه برگردم به عقب باز با این پسره میخوابم! با این درازه، چرا دروغ بگم!!!

چون خیلی حال داد.


در همین راستا

امشب! چند دقیقه دیگه

دارم میرم توی یه پیامی، بهش بگم که شرمنده. من حوصله توی رابطه موندن رو ندارم. و از فردا هر قدررررررررر که زنگ بزنه نمیخوام جواب بدم.

میدونین

توی زندگی اقوامم، دوستام و خیلیا، دیدم که دخترا، به هر دلیلی، رو در وایسی، هرچی، حاضر شدن دوست پسرو نگه دارن یا زنش بشن یا از ترس آبرو و...


من هیچییییییییییییییییییییی برام مهم نیست!!!


پسر خوبیه

آرزوی خیلیاس باهاش دوست بشن.


کی ازین پسره بهتر؟


الان آفیس ما بیاد دخترا تا بناگوش نیششون براش باز میشه چون بسیارررررررررررر خوش صحبت و مهربونو جذابه

باسواده

مهربونه

دیگه قد مزخرفشو هم که همتون میدونین متاسفانه دخترای بقیه کشورا هم از درازا خوششون میاد نمیدونم چرا!!


ظاهرا فقط منم که برام مهم نیست.


ولی مال من نیست این پسر.


اگه بود من باید ازش خوشم میومد


باید شبا بهش فکر میکردم نه به اینکه هویج میخواد منو ببینه پس برم ببینمش!


این پسره با من خوابید! ترتیبمو داده! ولی من اصلا انگار ندیدمش!!!


من الان به این کلنگ و نل و لی و صبای دراز دوست خودمون و اون هویج دروغگوی عقده ای بیشتر فکر میکنم تا این پسره.

این خیلی بد هست.


آدم باید قوی باشه


من هر وقت که حس کردم به حد کافی قوی هستم و حمایت هیچ کس رو نمیخوام

به همه چیز رسیدم.


امشب با این پسره به هم میزنم


آخر هفته دعوا میشه ها میدونم

ولی who cares??


تهش اینه مثل اون دفعه مثل پرروها میاد اینجا

ببینم حرف حالیش نمیشه زنگ میزنم پلیس

اون کاناداییه اون اعتبار داره و شغلش خیلی پرستیژ داره

پس مراقب هست.

البته ملت ازین کارا نمیکنن

گیر یه دختر اسکل مثل من که نیست که

والا.

خود تحفه پنداری گرفته منو


در کل همه مشکلاتی دارن


خودتون هم دارین و میدونین


این 


هویج خودش منشا بیماری های روانی هست امروز باز یکیش صداش دراومد


همه دارن


ولی گاهی باید خودت باشی

با خودت حال کنی


من دیشب قرار بود با دو تا دوست دخترم حرف بزنم

برای اونا بیشتر اشتیاق داشتم


وقتی تلفن زنگ میخورد شش متر هوا میپریدم

وقتی میدیدم این پسره هست میخورد توی ذوقم.



والا

این چه طرز دوست داشتنه

این چه طرز علاقه داشتنه


خلاصه فردا میدونم که این با این صدای کلفتش پدر ما رو درمیاره


ولی مهم نیست!!


میخوام اینجوری زندگی کنم


میخوام برای خودم زندگی کنم و همینجوری رفیق پیدا کنم و باهاشون حال کنم و از زندگی لذت ببرم.


چند روز دیگه میخوام با محمد هم تسویه حساب کنم

بهش بگم هنوز دوست دارم

و هنوز تو توی ذهن من اولین مرد هستی

ولی مطلقا نه میخوام صداتو بشنوم ت اطلاع ثانوی نه قیافتو بینم نه حتی ازت یه ایمیل بگیرم.


فعلا ول کن منو.

البته اون خیلی با فهم و شعوره کلا اذیت نمیکنه. واقعا منطق و خرد محمد اینجور وقتا ستودنی هست. ولی از حاشیه هاش از همه چیش خسته شدم. ولی مردی هست که دستمو صد جا گرفت. هزار جا گرفت. وقتی هویج منو همینجوری بلاک میکرد از همه جا و محلم نمیذاشت، محمد دستمو گرفت باز. همیشه گرفت.


ولی در کل

فعلا همینه


این بهترین راهی هست که میتونم به خودم حال بدم.

بهترین راه همینه.


توی Right time

right place

اون اسکلی که قلب رنجورم باید براش بتپه پیداش میشه


نباید به هرکسی فرصت داد که توی زندگیت بشینه.


زندگی یه باره

همین یه بارو لذت ببر


راستی صبا و نل

و سارا

این لی خبر داد که قدش دو متره

گفت اگه مایل هستین میتونین کاندید بشین حالا یکیتونو انتخاب میکنه دیگه

اوه اوه الان قاطی میکنن

شوخی کردم اینو نگفت

ولی گفت که دو متره

و اعلام کاندیداتوری برای هر سه تون کرد به صورت غیر مستقیم (برداشت شخصی)


خب بچه ها

تا اطلاع ثانوی


ماجراهای عشقی من تعطیل

فقط یادم نره ماجرای پسری که دوسش داشتم و ازم خوشش میومد توی دوره لیسانس رو براتون یه وقتی تعریف کنم

دیروز باهام تماس گرفت یهویی


راستی

ازین پسره (آقای قد بلند) مودب شدم! ازین آقا قد بلنده یه چیزی یاد گرفتم

به اسم

walk of shame



دخترایی که شب میرن خونه یکی و باهاش میخوابن


صبحش که هنوز مستن و میپرن بیرون اون خونه

این مدلین

این رو میگن واک آو شیم


و این دخترا رو میشه دید مخصوصا توی شهرهای بزرگ مثل مونتریال

که صبح ساعت هفت کنار خیابون نشستن.

معمولا تاپ تنشونه و یا لباس زیر.

لخت ندیدم!


اینم یه نکته که ازین آقا قد بلنده یاد گرفتم گفتم با شما Share کنم شاید روزی به دردتون خورد.


سلام مجدد به تنهاییییییییییییییییییییییییییییییییی


3 روز بود تنهایی رو حس نمیکردم و قلبم گرفته بود.


ولی حس میکنم امادگی روانیم داره بیشتر میشه برای روابط.

ولی بچه ها

دریمز کام ترو

یادتون هست نوشتم اینجا که حس میکنم آماده اوردن یه پسر توی زندگیمم 

و فرداییش این پسره پیداش شد؟!


بچه اسم و رسم دارو باشخصیتیه و خیلیم مراقب شخصیتشه

اینجا فهمیدم که ادمایی که شخصیت دارن، خیلی مراقب هستن.


نوشتن وبلاگ رو دوست دارم

چون هم یه سری فیدبک از ادما و مخصوصا دخترا میگیرم که مفیدن

و اینکه باعث مغزم همه چی رو مرور کنه و تصمیمات بهتر بگیرم

هم نوشته هام اینجا میمونن و سیر رشد خودمو میبینم.


خلاصه این بود ماجراهای من!




پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 226 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1396 ساعت: 12:29