وقتی آدما دوست ندارن از safe zone خارج بشن_2

ساخت وبلاگ

ادامه پست قبلیم


خلاصه 

آدما همینجورین...

این وسطا یه عده رو همیشه داریم که خلاف امواج دارن شنا میکنن


با اینکه میدونن که سخته، ولی میرن جلو و ازون safe zone خارج میشن

از اون محدود امن و امان و اون ساحل زندگی میپرن توی دریا

ریسک میکنن


ولی بقیه جهان اینجوری نیستن



همه سخنرانهای خوبین


مامان و بابای من و همه مامان باباها میگن آدم نباید گلدون باشه بچسبه به خونه

ولی تو اگه بخوای از خونه بیای بیرون

باید با اینا هزار سال بحث کنی اخرم قانع نمیشن! که تو بری!

وقتی میای

یه سال میگذره

پیشرفت میکنی


میگن بله! ما گفتیم بهش که بره!


من احدی از عمه و عمو و بقیه کمکم نکردن که هیچ

یه عالمه سنگ هم انداختن

یادمه عمه بزرگم گریه میکرد (ازون گریه های تمساح) میگفت تو نباید خارج بری

تو باید زن پسر من شی

تو بری خارج همش بهت تجاوز میکنن (من یه ساله اینجام و نه با کسی حوصله دارم بخوابم نه کسی تجاوز کرد بهم اتفاقا بهترین رفتارها رو هم با من کردن)

نمیدونم تو بری مامان بابات دق میکنن در حالی که از وقتی اومدم اینجا مامان بابام دارن یه ریز پز میدن منو به همه!


خلاصه اینجوری

ولی از وقتی اومدم

همین عمه بزرگم میگفت من خودم مریمو نصیحت کردم بره!!!


کانادام همینه


تو کانادا


همه مردم عاشق رفتن به دانشگاه ام آی تی و تورنتو و مگ گیل هستن


ولی

1. ملت تنبلن، نمیتونن اونقدر تلاش کنن که برن اونجا و قبول شن

2. ملت حال ندارن برن یه شهر دیگه! میخوان همون شهر خودشون بمونن، حمایت خانواده و بقیه ور داشته باشن، همین جا یه اتاق بگیرن که بتونن مستقل شن و همش مادر پدرو نبینن و سکس کنن و بلاخره یه مدت الواتی کنن و علافی که بلاخره جوونی هم بکنن


میخوام بدونین

که اینجام همینه


اینجا اتفاقا بدتره!

کاناداییا رو خیلی محتاط بزرگ میکنن مخصوصا پسرها رو

عین دخترای ایران!!!

:)


ولی چون به اینا یه عالمه وام میده و همش حمایت میکنه و یه نظم و قانونی گذاشته و مردم مجبورن رعایت کنن، زیاد بهشون این قضیه صدمه نمیزنه و میتونن همونجوری زندگی کنن تا بمیرن!

:)


باز ایرانیا ریسک میکنن

از کشور بیرون میان

داخل ایران حتی ایرانیا خیلی ریسک ها میکنن...


خلاصه اینجوری


ولی دلیلی که باعث شد من اینا رو بنویسم


اینه که

تمام دخترا و پسرای فامیل من

همه شون

هم عشق اومدن به خارج دارن

هم همش مینالن که امکانات نیست که بیان خارج!

هم میگن هیچ کس نیست که راهنماییشون کنه

هم میگن وضع ایران خرابه نمیشه موند و پیشرفت کرد


من اومدم یه کاری کردم

اومدم به هرکی که بهم گفت موارد بالا مانعشن

گفتم من کمکش میکنم! راهنماییش میکنم مو به مو، که بیاد خارج یا به خواسته هاش برسه.

و گفتم که خودشون باید تلاش کنن

ولی اون راهی که من رفتم و خیلی وقتا نتیجه نداد و راه صدم مثلا نتیجه میداد رو کمکشون کنم که برسون بهش و این راهها رو نرن.

اولش یه عده گفتن ما فعلا آمادگی نداریم!

سه چهار سال طول میکشه ما فکر کنیم بیایم اونور فعلا بذار کار کنیم هرچیم من اصرار کردم قبول نکردن!

یه عده گفتن ما میایم! گفتم عالی! عالی! شروع کردم به کمک کردن، به وقت گرفتن دانشنامه که رسید! که حساب کتاب کنن باید چجوری نامه بیکاری بگیرن یا چطوری آزاد کنن مدرکو، گفتن نمیشه!

با خیلیا اخر هفته ها صحبت کردم

همه گفتن آره کار میکنیم شدید

سه چهار هفته

هر آخر هفته بهشون پیام دادم

گفتم بذار پیگیری کنم

که به اصطلاح چک کنم ببینم سوالی چیزی دارن!؟

گفتن آره کار میکنیم


من باز پیگیری کردم

سه چهار هفته بعد ازون

آقا اینا بی خیال شدن رفتن!


:)


جالبه

من تمامممممممم اطلاعاتمو در اختیار اینا قرار میدم


جالبه جدی همیشه (به عنوان حامی) میزد شخصیتیمو له و لورده میکرد و میگفت نه الان پیام نده فلان..


من به اینا هر چی بلدم رو گفتم

ریز به ریز


ول کردن همشون!


یکی گفت من میخوام ارشد بخونم یکی گفت نمیدونم سخته اون یکی گفت من میخوام نزدیک مامانم باشم هرکی یه چیزی گفت فرار کردن.


میخوام بگم

ملت اینجورین.



پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 220 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1396 ساعت: 6:15