330-دکتر شدن در کانادا و ایران

ساخت وبلاگ

من تی ای بچه های pre-med school هستم.


چون:

اینا قبل از دکتر شدن/دندون پزشک شدن/دارو خوندن

باید یه لیسانس مرتبط بگیری.


نود و پنج درصد دانشجوهای من کاملا عاجز هستن از یادگیری شیمی و بیوشیمی.

این رو شتابزده نمیگم.

دیگه اینقدر دانشجو دیدم که دستم اومده و ضمنا هر کدومشون حداقل حداقل شش هفت بار میان آزمایشگاه (بعضیا دوزاده بار)


اینا به قدری درک نمیکنن شیمی رو که من متعجب میشم...

نمیدونم چطوری میخوان داروساز بشن...


ضمنا رو اینا سخت نمیگیرن. یعنی اینا فرق کیلوگرم با گرم و میلی لیتر با لیتر رو نمیدونن.... خیلی تعجب میکنم، و وقتی ریپورتاشونو صحیح میکنی و قرار نیست بابت این چیزا و خیلی چیزا نمره کم کنی، خب چرا یاد بگیرن؟!


عین ایران


که سختترین درس بچه های پزشکی شیمی و اناتومی هست!


متاسفانه اینجوری دکتر تربیت میشه در جهان.


اینجام خیلیا تب دکتر شدن دارن، هم برای پرتیژش هم برای پول و درامد و...


اینجام اگه به کسی بگی من پزشکی/دندون/دارو رو دوست نداشتم و ندارم تعجب میکنه.


تو ایران هم ازمایشگاهیم که یه دختری بود که سه سال پشت کنکور مونده بود (هم تو لیسانس هم فوق) که همون دانشگاه فوق لیسانسمو قبول شه یه بار بهم گفت گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بدمزه ست (درجه وقاحت و فکر کثیف در این حد بود)

در حالی که مشنگ خبر نداشت که من رتبه داروسازیم، سه رقمی بود و میتونستم پزشکی روزانه سیستان بلوچستان و زابل و شهرکرد و خیلی چیزا قبول شم و داروی جاهای بهتر و دندون جاهای دیگه، الان با همون رتبه من طرف پزشکی دانشگاه تبریز قبول شده! همین امسال!! فکر کنین!


تازه من منطقه دو بودم، منو با سهمیه منطقه یک برداشتن برای دانشگاه، بعد از فارغالتحیلی برام از سازمان سنجش نامه اومد و گفتن اشتباهی قبول شدم اون دانشگاهو. این سیستم کشور ما اینقدر دقیقو عالی و مدون و خیلی عادلانه هست.


خلاصه، احمق همه رو به کیش خود پندارد.

آدم وقیح، آدم لجن فکر میکنه همه لجنن

آدم راستگو فکر میکنه همه راستگوئن.


اونم چون همیش حسرت رشته ای مثل پزشکی رو میخورد فکر میکرد همه مثل اونن...

بگذریم


میخوام بهتون بگم


بچه ها

هندیام دوست دارن دکتر شن

خیلی کشورای دیگه هم دکتر شدن بین مردمشون آرزو هست


کشورای جهان سوم و کشورایی که پول دراوردن سخته توشون اینجورین


تو کانادام ما مهاجر زیاد داریم


آدمایی که از کشور جهان سوم یا در حال توسعه اومدن

و خب همون mindset کشور قبلی رو دارن.


پزشکی و پزشک شدن که مسیر گارانتی شده هست.

یعنی پدرت درمیاد 15 سال ولی بعدش به عظمت و بزرگی و پول و دختر بازی و پسر بازی و پز دادن و مثل اقوام من شدن میرسی.


ولی، عمر کوتاهه

روی سخنم با اون زیر هجده ساله هاست که اینو میخونن


نذارین فکر ناامید و تنبل و مفت خور بیشتر مردم شما رو به تباهی بکشونه


اگه شما میخواین مثلا یه رقاص شین، و مانع زیاد دارین و همه میگن دکتر بشو و شما نمیخواین دکتر بشین،

رو جرفتون واسین و بجنگین

میرسین!


میرسین!


منم مانع زیاد داشتم


من روزی که کنکور دادم (روزش!) به عموهام و عمه هام گفتم میخوام یه چیزی به جز پزشکی و دندون و دارو بخونم و مسخره هم شدم، وقتی فوق قبول شدم، باز هم فقط مسخرم کردن و به بابام گفتن دخترت یه loser هست و فقط داره شکستهاشو بیشتر میکنه. امروز که اینجا رسیدم (هنوز اول راهم، موفقیت شایانی کسب نکردم ولی به هرچی که خواستم رسیدم) بیشتر اقوامم و دوستام دارن میپرسن (حتی همون دکترا) که چطوری این راهو بریم؟ مردم 3 دسته ان:

1. گروهی که فقط پیروی و تقلید میکنن

2. گروهی که هر از گاهی راه خودشونو میرن ولی فوری میترسن و جا میزنن و باز میان تو کار پیروی و تقلید از بقیه

3. گروهی که تحت تاثیر اون دو گروه اول قرار نمیگیرن، ایده دارن، ایده هاشونو اصلاح میکنن، عملی میکنن، میجنگن، دست برنمیدارن.


نذارین فکر بیهوده دور و بریاتون بهتون اثر بذاره.


اینجام میبینم که یه عده چون خودشون باختن همه چی رو، به همه میگن تو دوست داشتی دکتر شی نه؟! وقتی بگی نه، میگن خالی میبنده.

این آدما بازنده های این دنیا هستن.

جزو این دسته نباشیم.

بجنگیم.


حرف من اینه.


منم اشتباهاتی میکنم هر روزه

منم گاهی ناخوداگاه حسرت میخورم (الان تعداد این حسرت خوردنام خیلی خیلی ناچیز شده، شاید بگم دیگه وجود نداره)

من خودم کلی اشتباهات کردم تو زندگیم و دارم مرتکبم میشم احتمالا

ممکنه عقده ای باشم

ممکنه حرفی بزنم و مردمو اینجا خیلی شدید نقد کنم ولی خودم خلافشو انجام بدم.

آدمم دیگه.


ولی حداقل دارم تلاشمو میکنم که بهتر بشم هر روز.

و باور دارم که بهتر شدن نسبت به دیروز، از تقلید و از این تفکر که: چون همه دکتر شدن موفق شدن یا تو ارزوش هستن، پس منم باید دکتر بشم نمیاد.

به قول محمد:

یه تصمیم غلط رو  (دکتر نشدن) بگیری و پاش واسی، و گوشات برای انتقاد باز باشه و هر روز بهتر کنی ولی محکم پاش واسی و براش بجنگی، نتایج بهتری به ارمغان میاره تا که تصمیم درست رو بگیری ولی شل باشی.

به قول معلم ریاضیم: یه خیاطی که کارشو دوست داره، بهتر از یه دکتریه که از کارش نفرت داره و صد نفرو کشته (و مملکت ما الان دست این بی صفتا افتاده)


موجیم که آسودگی ما عدم ماست


بجنگ حاجی :)


پی نوشت: چند وقت پیش یاد اون قسمت از بابا لنگ دراز افتادم، که جودی داشت براش تعریف میکرد که خوشبحال جولیا که میتونه هر چند تا کلاه که خواست بخره و باباش براش پول میفرسته که اونم بره کلاه بخره.

خیلی خنده م گرفت، دقیقا مثل باباها رفتار کرد جرویس اونجا. دقیقا بابام یادم میفته هر وقت اون تیکه رو میبینم (و همینطور محمد)

پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 204 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 3:09