بخاری مدرسه ما هیزمی بود!!! باور میکنین؟!
اینو بخونین
یکی دیگه از دلایل مهاجرت بنده این بود:
قیافه اون بچه های معصومو ببینین، دارن دوربینو نگاه میکنن؟ دردشون به جون مسئولین کشور ما بخوره همشون با زن و بچه هایشون سرطان و ایدز و هپاتیت بگیرن به درک واصل شن.
تصادف کنن همشون قطع نخاع شن از گردن. شیطان صفتای بی هویت بی پدر و مادر خائن وطن فروش، به میرزا اقا خان نوری وطن فروش میگن به این بی صفتای بی هویت بی شناسنامه بی رحم رذل میگن خدمتگزاران مردم!!!!
یاد بچگی های خودم افتادم.
از اول ابتداییم تا اخر راهنماییم ده بار بخاریمون اتیش گرفت. صبحها مادرامون با هزار امید با لباسای اتو کرده با لباسای خوشگل سفید و کرم رنگ و مقنعه های تمیز ما رو میفرستادن مدرسه ظهر و عصر با بینی های دودی و لباسای سیاه میومدیم خونه.
یاد سختیهایی که بابای بیچارم کشید تا منو برسونه اینجا افتادم.
خیر سرم شهرنشین بودیم.
خیر سرم. شهردارمون خدا تومن پول میگرفت....
برچسب : نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 195