بیسیک بودن

ساخت وبلاگ

مشکل اومدن به کشورهای دیگه اینه که انگلیسی خیلی کلمه ها رو یاد میگیری ولی فارسیش رو نمیتونی بگی

عین اذری، که من خیلی کلمه به اذری بلدم یا به ترکی استانبولی یا المانی، ولی فارسیشون رو نمیتونم بگم

dungeon هم همین جوری شد

میبینی معنیش رو میفهمی ولی نمیتونی فارسی رو بگی.

من دو تا شهر مختلف ونکوور بزرگ زندگی کردم و به جرات میگم تنوع کلمات حتی در این دو شهر که نزدیک همن هم زیاده.

همه اینها باعث میشن که مغز قاز بزنه.

 

یه هم خونه ای داشتم توی انتاریو،

که ادم خیلی basic ای بود. به قول اینجایی ها

 

خیلی عادی درس میخوند و زندگی میکرد.

 

لیسانس گرفته بودو اومده بود یه لیسانس دیگه هم بگیره که بتونه کار پیدا کنه.

 

بیست و پنج شش سالش بود.

 

الان شده بیست و هشت اینا احتمالا.

 

دوست پسرش یه پسر قد کوتاه مانند تپلی مانند کانادایی بود که هم شهری و هم مدرسه ایش بوده.

 

برای پسره فرقی نداشت که دختره بمیره یا زنده بمونه.

 

ولی دختره خیلی خیلی زیاد پسره رو پز میداد (پسره هم سن دختره بود و سال دوی لیسانس بود تازه) و همه ش میگفت دیگه امسال یا سال دیگه از من خواستگاری میکنه. ولی مثل اینکه هنوز خواستگاری نکرده ازش.

 

خیلی تیپیکال بود.

صبحها بلند مید میرفت دانشگاه.

برمیگشت یه عذایی میخورد،

 

باز میرفت دانشگاه،

 

شبها دور و بر ده یه چایی یا همچین چیزی میخورد

همیشه میگفت که فامیل ملکه انگلیسه.

اخرش فهمیدیم نسبتش با ملکه انگلیس مثل نسبت من و سباستین کخ اون هنرپیشه المانیه هست. یا نسبت ان دختر تهرانیه توی گروه قبلیم با المانیاس که میگفت من تهرانیم ترک هم هستم پس یه ژرمنم و ژرمنز آر ده best!!!!!!!!!!

وای خدا انتاریو چقدر نژادپرست داشت.

 

خلاصه زندگیش خیلی عادی بود.

 

بعضی ویکندها رو میرفت خونه. پدر و مادرش از هم سالها قبل جدا شده بودن. مست میکرد. خودکشی نکرد جلوی ما ولی هم خونه ای دیگه م اینکارو میکرد.

خیلی بیسیک و عادی بود.

 

خیلی عادی مست میکرد

خیلی عادی غیبت میکرد

عین یه کانادایی تیپیکال نژادپرستی مبکرد

خیلی زیرپوستی خودش رو نژاد برتر میدونست

و همزمان هم تبلیغ برابری میکرد.

 

گاهی از خودم میپرسم چرا یه دختر تیپیککال نشدم.

الان هم همه قله هایموفقیت رو فتح نکردم،

ولی تیپیکال نیستم.

 

کاشکی یه احمق بیسیک بودم.

 

کاش همه مون بودیم.

 

مشکلی که کانادا داره اینه که چیزایی که برای اینها مهمه، برای ماها اصلا مهم نیست،

همین باعث میشه که خجالت بکشن و از طرفی چن خودشون رو از بقیه برتر میدونن، قبول نکنن که از ما سطحی ترن، پس بیشتر هم نژادپرستی میکنن.

 

اینها اینقدر ناتوانن که نمیتونن یه مرد رونگه دارن.

 

یعنی برای ما اینقدر مرد ریخته همه جا،

اینها از پس رابطه خوب با یه مردی که توی شهر اونها به دنیا اومده و هم محلیشونه و باهاش ده ساله دوستن برنمیان.

 

هواپیمام اعلام کرد که بیاین سوار شین.

براب من و سفرم انرژی مثبت بفرستین.

 

دوستون دارم.

 

 

پاییز...
ما را در سایت پاییز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5outsideofheavena بازدید : 181 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:36