پاییز

متن مرتبط با «مینویسم» در سایت پاییز نوشته شده است

الان که دارم اینو مینویسم

  • الان که دارم اینو مینویسم گروپ میتینگ پرزنتیشن دارم نیم ساعت دیگه (الان شد 25 دقیقه دیگه) همین. حس کردم دوست دارم این لحظه رو ثبت کنم. :))) بعدا میام براتون مینویسم خیلی چیزا رو., ...ادامه مطلب

  • اکی قبول من دو متر مینویسم! سلطنت طلبها

  • سلام دوستان fineeeeeeeeeeeeeeeee دیروز زیاد نوشتم!! :) بچه ها من اون قسمت نمیخوام دکتر بشم چون احندی نژاد هم دکتره رو شوخی کردم! میخواستم اوج ناموافق بودنم باهاش رو نشون بدم به حالت طنز! (اومدم یه ذره از کامبیز حسینی یاد بگیرم!) :)) داشتم به یه چیزی فکر میکردم اینکه من همین احمدی نژاد و بقا مشا رو به اون نوادگان پهلوی (الان) ترجیح میدم. چرا؟! چون نه ایران بودن، نه میفهمن ایران کجاست، نه زنده و مرده ایران براشون مهمه، نه اصلا درکی از ایران دارن، تو جشن فارغ التجصیلی دختر رضا پهلوی از کالج! (با پول ملت ایران بهترین کالج ها رو میرن) داشتن بالا پایین میپریدن، بعدم اونور آهنگ پخش میشد ای ایران ای مرز پرگهر! فارغ التحصیلی نور پهلوی-یوتیوب این حالا یکیشه نور اصلا حال نداره درس بخونه. کالج رفته بعدم الان مدل شده. با اون اوصاف باز ملت ایران پشت اینا افتادن که تو این دوره، که یا دموکرات ها فعالن یا جمهوری خواهها یا بلاخره غیر سلطنت طلبها، ملت ایران سلطنت رضا پهلوی رو میخوان!! نه که احمدی نژآد آدم درستی باشه نه، شماها دیگه خودتون میدونین که من چقدر اینجا درباره مموتی و حومه نوشتم و چقدرم امتیاز منفی گرفتم از طرفدارای مموتی. میخوام بگم مینیمم محمودی ایران زندگی کرده و خودشو تو این سیستم کشیده بالا؛ آخه نور پهلوی متولد نیویورکه، آخه این آدم چه میفهه درد مریم و صبا و نل و کلنگ و بقیه چیه؟, ...ادامه مطلب

  • چرا اینقدر مینویسم

  • بچه ها بعد ازینکه اومدم اینجا یه مرضی گرفت منو و داره هی زیادتر میشه و خیلی داره داغونم میکنه هم از نظر بدنی  هم روانی دقیقا عین سرطان نمیدونم به خاطر چیه من کلا اینجوریم: به محض پرسیدن مرضم از دکتر، دیگه دکتر نمیرم برای بقیه ش! ول میکنم! مگر خ,مینویسم ...ادامه مطلب

  • چرا وبلاگ مینویسم؟؟؟

  • گاهی وقتا با خودم فکر میکنم... و از خودم میپرسم که چرا وبلاگ مینویسم؟؟؟ واقعا نمیدونم دلیلش چیه!! اگه کسی خبر داشت که چرا ماها وبلاگ مینویسیم بی زحمت به اشتراک بذاره. من دقعه بعدی با ذکر اسم و وبلاگش نقطه نظرشو تو وبلاگم میذارم. . . . یه جایی از همین سریال مام، بانی، مادر کریستی به خاطر مرگ همسرش ناراحته. خیلی ناراحته. در حدی که دوباره مشروب خوردنو شروع کرد... یه بار حضرت مسیح میاد سراغش (یعنی خودش از خدا میخواد که بگه حضرت مسیح بیاد باهاش صحبت کنه)، و ازش میپرسه بانی چرا ناراحتی؟ بانی بهش میگه چرا شوهرمو ازم گرفتی؟؟؟ حضرت مسیح بهش میگه شوهرت دیگه کاری تو ا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها