پاییز

بچه ها خیلی خوشحالم که وبلاگم براتون مفید واقع میشه خوشحالترم که دخترا میتونن با من همزاد (همذات؟) پنداری کنن و حس کنن تمام این ماجراها برای خودشون اتفاق افتاده. بچه ها امشب باز رفتم یه ذره برف پارو کنم چون دقیقا دو متر برف اومده بعد دیدم نمیشه پریدم تو وقتی اومدم تو باز این همسایه مون (که سری قبلم تمیز کرد drive way مون رو) تمیزش کرد دوباره. این سری بیشترم بود یه ساعتی کار کرد حداقل درایو وی ما هم خیلی بزرگه عین دسته گل تمیز شد عین دسته گل این کشور سرده ولی مردمش گرم و مهربونن. بچه ها شیطونی میکنن میگن تا میپری بیرون پیرمرده میاد بیرون تمیز میکنه :))))) خلاصه خیلی خانواده خوبین باید کیکی چیزی بپزم برم خونه شون خانومشو و نوه هاشو هم میشناسم خیلی حس خوبیه بچه ها خیلی چیزا داشتم که بنویسم همه از ذهنم پرید!! دیشب با هم خونه ایام، و با دوستای اونا که دوستای منم هستن تقریبا رفتیم بیورن من باهاشون زیاد بیرون نمیرم ولی با دختره میرم بیرون خیلی ولی این سری هم خونه ای دخترم گفت بیا با ما منم رفتم :) رفتیم رستوران غذاهای دریایی خیلییییییییی خوشمزه بود خیلی هر شب داریم یوگا انجام میدیم با هم خونه ایم خلاصه زندگیمو دوست دارم چند وقت قبل که رفته بودم دور همی دوستای ایرانیم با دخترا داشتم حرف میزدم و بهشون میگفتم که این استادو من واقعا خدا دوسم داشت که سر راهم قرار داد این مرد خیل, ...ادامه مطلب

ما هممون رفتن جودی به دبیرستان و بال دراورردنش از شدت خوشحالی و ادامه تحصیلش و نویسنده شدنش و ازدواجش با جرویسو دیدیم ولی هیچ کدوممون حواسمون به "سادی" نبود... همون دختری که قرار بود تو روز گردهمایی ثروتمندا خودش رو قرار بود بهشون نشون بده... رقیب ,خوشحالم ...ادامه مطلب